در اوج حس کردن زیباترین احساس دنیا، شده ناگهان سیلی دردناکی بر جانت بنشیند؟ ترک شدن و روی دست دنیا ماندن، از آن سیلیهاست آن هم بی هیچ دلیل و منطقی یک شب، در آغـ*ـوش آرامش آرام میگیری و صبح فردا در دستان آشوب سرنوشت چشم میگشایی در دوران گم میشوی؛ اما زمان تو را با ات آشنا میکند این قصه، داستان هجده سالهایست که بهدنبال گمشدهاش میگردد گم شدن دیگری اما، بهانهای میشود برای پیدا کردن خودش! آدمها! مگر چقدر زندهایم؟ بگذارید گم شدهام را پیدا کنم تا دیر نشده «و شاید به قول لیلی داستانم، این قصه را هم باید باکمی عسل خواند!.. اول رمان لیلی را از روی تاب پایین میآورم و اوهم بدون معطلی، به سمت ماشین محبوبه میدود. من هم با قدمهای آهستهتر، به سمت ماشین نقرهایرنگ محبوبه میروم. از ماشین پیاده میشود و با ذوق تکتک بچه ها را در آغـ*ـوش میگیرد و به آنها سالم میدهد. بچهها گویی مدتهاست که او را ندیدهاند، حسابی دورش میچرخند و از سروکولش باال میروند. بچه ها که رفع دلتنگی میکنند، محبوبه با همان مهربانی همیشگیاش آنها را راهی بازی میکند. سرش که کمی خلوت تر میشود بهسمتش میروم. سالم. نگاهم میکند و همانطور که چادر و مقنعهاش را مرتب میکند، میگوید: سالم دخترم. وای از دست این بچهها ببین چیکار میکنن با آدم! سپس لبخندی میزند و چادرش را که مرتب میکند، به سمت صندوقعقب ماشین میرود و جعبهای از داخلش بیرون میآورد. محمدعلیجان، بقیه کارتنها رو هم با آقارحمت بیارین تو دفتر. اسمش که میآید، تازه متوجه حضورش میشوم. از ماشین که بیرون میآید و ..
دانلود رمان هجده سالگی pdf از Mahsa s با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان Mahsa s مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/اجتماعی/تراژدی
خلاصه رمان هجده سالگی
در اوج حس کردن زیباترین احساس دنیا، شـده ناگـهان سیلی دردناکی بر جانت بنشیند؟
ترک شـدن و روی دست دنیا ماندن، از آن سیلیهاست آن هم بی هیچ دلیل و منطقـی
یک شب، در آغـ*ـوش آرامش آرام مـیگیری و صبح فردا در دستان آشوب
سرنوشت چشم مـیگشایی در دوران گم مـیشوی؛ اما زمان تـو را با
هجده سالگیات آشنا مـیکند این قصه، داستان هجده سالهایست
که بهدنبال گمشـدهاش مـیگردد گم شـدن دیگری اما، بهانهای
مـیشود برای پیـدا کردن خـودش! آدمها! مـگر چقدر زندهایم؟
بگذاریـد گم شـدهام را پیـدا کنم تا دیر نشـده
«و شایـد به قول لیلی داستانم، این قصه را هم بایـد باکمـی عسل خـواند!..
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان آهوی وحشی
قسمت اول رمان هجده سالگی
لیلی را از روی تاب پایین مـیآورم و اوهم بدون معطلی، به
سمت ماشین محبوبه مـیـدود. من هم با قدمهای آهستـهتر،
به سمت ماشین نقرهایرنگ محبوبه مـیروم.
از ماشین پیاده مـیشود و با ذوق تکتک بچه ها را در آغـ*ـوش مـیگیرد و به آنها سالم مـیـدهد.
بچهها گویی مدتـهاست که او را ندیـدهاند، حسابی دورش مـیچرخند و از سروکولش باال مـیروند.
بچه ها که رفع دلتنگی مـیکنند، محبوبه با همان مهربانی همـیشگیاش آنها را راهی بازی مـیکند.
سرش که کمـی خلوت تر مـیشود بهسمتش مـیروم.
سالم.
نگـاهم مـیکند و همانطور که چادر و مقنعهاش را مرتب مـیکند، مـیگویـد:
سالم دخترم. وای از دست این بچهها ببین چیکـار مـیکنن با آدم!
سپس لبخندی مـیزند و چادرش را که مرتب مـیکند، به
سمت صندوقعقب ماشین مـیرود و جعبهای از داخلش بیرون
مـیآورد.
محمدعلیجان، بقـیه کـارتنها رو هم با آقارحمت بیارین تـو دفتر.
اسمش که مـیآیـد، تازه متـوجه حضورش مـیشوم.
از ماشین که بیرون مـیآیـد و ..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(