هویت داستان هویت,روایتگر زندگی دختری غمگین و افسرده است که به همراه مادر بیمارش,زندگی می کنه! گیتای قصه ی ما,با وجود سن کمش,می شه پرستار مادرش… از همان دوران کودکی مدام مورد تمسخر دوستانش قرار گرفته و از اینکه مثل سایر دوستاش نیست…و از اینکه اسم “بچه ی ح×ر×و×م×ی” رو یدک می کشه…توی عذابه گیتا هیچ چیزی از گذشته ی مادرش و اینکه هویت واقعی خودش چیه نمی دونه!همیشه فقدان پدر رو توی زندگیش حس کرده و اما بعد از ۲۰ سال…حالا تصمیم گرفته تا به دنبال هویت واقعی اش بره…در این بین,اتفاقات زیادی براش میفته و با شخصی آشنا می شه که داستان زندگیش رو در مسیر دیگه ای قرار می ده… اول رمان هویت انگشتام حسابی درد گرفته بود چشمهام سیاهی می رفت چشم از صفحه ی کامپیوترم گرفتم کش و قوسی به بدنم دادم و لیوان دسته دار پر از چای رو که کنار میزم گذاشته بودم،برداشتم همین که لیوان رو به لبم نزدیک کردم،صدای مهیب افتادن جسمی روی زمین،به گوش رسید وای نه!! به سمت حال دویدم روی زمین افتاده بود دستش زیر تنش مونده بود و از شدت درد،می نالید رفتم کنارش و روی دو زانو نشستم سرش رو روی پام گذاشتم و موهاش و نوازش کردم همیشه اول از همه باید آرومش می کردم و بعد،به زخمهاش رسیدگی می کردم مثل بچه ها،بونه می گرفت موهای مشکی و شالقیش رو، نوازش کردم ابریشم موهاش، زیر انگشتام می رقصید آروم زیر گوشش نجوا کردم: لبهاش رو ورچید دستش رو به سمت لبهام اورد و هی جلوم تکونش داد وبا زبون بی زبونیش،ازم خواست کهمامانم؟!مامان قشنگم؟ببینم دستتو؟ دستش رو ببوسم بوسه ی ..
دانلود رمان هویت pdf از narsis lavani با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان narsis lavani مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه/معمایی
خلاصه رمان هویت
داستان هویت,روایتگر زندگی دختری غمـگین و افسرده است
که به همراه مادر بیمارش,زندگی مـی کنه!
گیتای قصه ی ما,با وجود سن کمش,مـی شـه پرستار مادرش…
از همان دوران کودکی مدام مورد تمسخر دوستانش
قرار گرفتـه و از اینکه مثل سایر دوستاش نیست…و از اینکه
اسم “بچه ی ح×ر×و×م×ی” رو یـدک مـی کشـه…تـوی
عذابه
گیتا هیچ چیزی از گذشتـه ی مادرش و اینکه هویت واقعی
خـودش چیه نمـی دونه!همـیشـه فقدان پدر رو تـوی زندگیش
حس کرده و اما بعد از ۲۰ سال…حالا تصمـیم گرفتـه تا به
دنبال هویت واقعی اش بره…در این بین,اتفاقات زیادی براش
مـیفتـه و با شخصی آشنا مـی شـه که داستان زندگیش
رو در مسیر دیگـه ای قرار مـی ده…
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان حاملگی اجباری
قسمت اول رمان هویت
انگشتام حسابی درد گرفتـه بود چشمهام سیاهی مـی رفت
چشم از صفحه ی کـامپیوترم گرفتم کش و قوسی
به بدنم دادم و لیوان دستـه دار پر از چای رو که کنار مـیزم
گذاشتـه بودم،برداشتم همـین که لیوان رو به لبم
نزدیک کردم،صدای مهیب افتادن جسمـی روی زمـین،به گوش رسیـد
وای نه!!
به سمت حال دویـدم روی زمـین افتاده بود دستش زیر تنش
مونده بود و از شـدت درد،مـی نالیـد رفتم کنارش
و روی دو زانو نشستم سرش رو روی پام گذاشتم و موهاش و نوازش کردم
همـیشـه اول از همه بایـد آرومش مـی کردم و بعد،به زخمهاش رسیـدگی مـی کردم
مثل بچه ها،بونه مـی گرفت موهای مشکی و شالقـیش رو،
نوازش کردم ابریشم موهاش، زیر انگشتام مـی
رقصیـد آروم زیر گوشش نجوا کردم:
لبهاش رو ورچیـد دستش رو به سمت لبهام اورد و هی جلوم تکونش داد وبا
زبون بی زبونیش،ازم خـواست کهمامانم؟!مامان قشنگم؟ببینم دستتـو؟
دستش رو ببوسم
بوسه ی ..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(