هیرکان هیرکان قدیسه ای از جادوگران که اعتقاد به خدای یگانه ندارد و مردی بت پرست است. او طی گذشتهای تلخ ناپدید میشود که همه خیال میکنند او فوت شده و ثولن کسی که راه استادش هیرکان را ادامه میدهد اما یک عشق باعث میشود او یگانه پرست شود. و در این بین اتفاقاتی میافتد و رازهایی نهفته آشکار میشود.
دانلود رمان هیرکـان pdf از شکیبا پشتیبان با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان شکیبا پشتیبان مـیباشـد
موضوع رمان :تاریخی/عاشقانه
خلاصه رمان هیرکـان
هیرکـان قدیسه ای از جادوگران که اعتقاد به خدای یگـانه ندارد
و مردی بت پرست است.
او طی گذشتـهای تلخ ناپدیـد مـیشود
که همه خیال مـیکنند او فوت شـده و ثولن کسی
که راه استادش هیرکـان را ادامه مـیدهد
اما یک عشق باعث مـیشود او یگـانه پرست
شود. و در این بین اتفاقاتی مـیافتد
و رازهایی نهفتـه آشکـار مـیشود.
قسمتی از رمان هیرکـان
گـاهی اوقات آسمان مرا در بر مـی گیرد.
در بر افسانه ای عظیم. در بر از تاریکی که بفهماند این افسانه،
افسانه ای است از دل خاک که جوشش چون آتش پدیـدار شود.
خـودشیـد تازه غروب کرده بود
و آسمان رنگ آتش را در تاریکی خـو گرفتـه بود.
ماه کم کم پدیـدار گشت
وبه تاریکی روشنایی را جلا داد.
جنگل در سکوت به سر مـی برد
و صدای زوزه گرگ ها کل فضای جنگل را گرفتـه بود.
صدای پارس سگ ها نزدیک بود.
شاخ و برگ درختان به زمـین سایه ی ترسناکی را تشکیل
داده بود. برگ ها با وجود بادی که مـی وزیـد
به شـدت تکـان مـی خـوردند
و صدای خش تـولیـد کرده بودند.
در این ما بین مردی با قدی متـوسط موهایی بور و در هم ریختـه
و صورت سیره اش سبز پوست بود با
قدم هایی پی در پی و آرام در جنگل قدم مـی نهاد.
گویا دنبال چیزی در جنگل مـی گشت. بر کمرش
نیزه بستـه بود و بر روی کمر بندش چاقوی کوچک تیزی وصل بود
و براقـیش در شب مـی درخشیـد.
دستش روی صورتش قرار گرفت
رمان پیشنهادی:
رمان شش برادر
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(