وصیت نامه فصل ۴ چیشده بهادر این وقت روز اومدی اینجا!!! +عماد خان این پسره شاهین؛گفتین هر چی شد بیام بهتون بگم!! _خب چی شد!!؟هیچی آقا عقد کردن یه مراسم کوچیکیم گرفتن.. +خب به سلامتی.. _ببخشید عماد خان من متوجه نشدم قصدتون از این کار چی بود که بازم بهش مهلت دادین!! +مشکل تو میدونی چیه بهادر!!؟ _نه آقا… +مشکلت اینه که سیاست نداری!!میدونی یه عنکبوت چطوری طعمه شو شکار میکنه!!؟ _شرمنده آقا نه.. +عنکبوت تارشو پهن میکنه..به انتظار میشینه تا طعمه وارد تار بشه..وقتی طعمه تو تارعنکبوت گیر میکنه شروع میکنه به دستو پازدن..هرچی بیشتر دستو پا میزنه بیشتر تو تار گیر میفته و انقدر خسته میشه که دیگه نمیتونه دستو پا بزنه!! اونوقته که دیگه نمیتونه فرار کنه. و حالا وقتیه که عنکبوت وارد عمل میشه و کار طعمه رو یه سره میکنه!! من یکسال صبر کردم!!حالا فرصت اینو دارم که بیشتر از پولی که طلب دارم ازش بگیرم!اگه چند روز پیش میرفتیم سراغش به سیم آخر میزدو هیچی دستمونو نمیگرفت..ولی حالا که ازدواج کرده کامل تو تاری که پهن کردیم گیر افتاده..الان وقتیه که باید بزاریم دستو پا بزنه.. _بله آقا طبق معمول مو لا درز نقشه های شما نمیره! رمان پیشنهادی: دانلود رمان کرشمه دانلود رمان همه مردهای زندگی من
دانلود رمان وصیت نامه فصل ۴ pdf از کمال فرزادپور با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان کمال فرزادپور مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان وصیت نامه فصل ۴
چیشـده بهادر این وقت روز اومدی اینجا!!!
+عماد خان این پسره شاهین؛گفتین هر چی شـد بیام بهتـون
بگم!!
_خب چی شـد!!؟هیچی آقا عقد کردن یه مراسم کوچیکیم
گرفتن..
+خب به سلامتی..
_ببخشیـد عماد خان من متـوجه نشـدم قصدتـون از این کـار چی
بود که بازم بهش مهلت دادین!!
+مشکل تـو مـیـدونی چیه بهادر!!؟
_نه آقا…
+مشکلت اینه که سیاست نداری!!مـیـدونی یه عنکبوت چطوری
طعمه شو شکـار مـیکنه!!؟
_شرمنده آقا نه..
+عنکبوت تارشو پهن مـیکنه..به انتظار مـیشینه تا طعمه وارد
تار بشـه..وقتی طعمه تـو تارعنکبوت گیر مـیکنه شروع مـیکنه
به دستـو پازدن..هرچی بیشتر دستـو پا مـیزنه بیشتر تـو تار گیر
مـیفتـه و انقدر خستـه مـیشـه که دیگـه نمـیتـونه دستـو پا بزنه!!
اونوقتـه که دیگـه نمـیتـونه فرار کنه.
و حالا وقتیه که عنکبوت وارد عمل مـیشـه و کـار طعمه رو یه
سره مـیکنه!!
من یکسال صبر کردم!!حالا فرصت اینو دارم که بیشتر از
پولی که طلب دارم ازش بگیرم!اگـه چند روز پیش مـیرفتیم
سراغش به سیم آخر مـیزدو هیچی دستمونو نمـیگرفت..ولی
حالا که ازدواج کرده کـامل تـو تاری که پهن کردیم گیر
افتاده..الان وقتیه که بایـد بزاریم دستـو پا بزنه..
_بله آقا طبق معمول مو لا درز نقشـه های شما نمـیره!
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان کرشمه
دانلود رمان همه مردهای زندگی من
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(