دانلود رمان پایگاه ویژه جلد سوم  از سارا هاشمی

دانلود رمان پایگاه ویژه جلد سوم  از سارا هاشمی

ژانر : - -

پایگاه ویژه جلد سوم زندگی شبیه شاخه‌های درختان است گاه با زمستانی سرد می‌خشکد و با بهاری از اتفاقات نو، جوانه می‌زند داستان راجب انسان‌هایی‌ست که انفجاری از حوادث تلخ، آسمان دنیایشان را به سیاهی می‌کشاند پای یک گره عمیق درمیان است، یک قتل! قتلی که دست شخصیت قصه را از دنیا کوتاه می‌کند و غم را به خانه دل معشوق راه می‌دهد در این بین اعتماد دوباره، شاید مرحمی بر روی دردها شود اول رمان پایگاه ویژه جلد سوم شاید باورش سخت بود، اما خواب می دید! همه جا به غایت زیبا و بی نهایت آرامش بخش بود صدای پرنده ها، صدای جویبار و لطافت چمن های خیس از ژاله ی صبحگاهی … بهشت همین بود! مطمئن بود که بهشت است دست کوچکی نرم میان دستانش نشست سرش که خم شد، فرشته ای کوچک به پایش چسبیده بود! فرشته ای بی بال! مهرنازش بود با شیرین زبانی ، چشم های درشت میشی رنگش را به صورت او دوخته بود و می گفت: – بریم با جوجو ها بازی کنیم… دل نداشت چشم از آن صورت گرد و سفید بگیرد از چشمانی که همچون دو تکه ماه می درخشیدند می خواست تا ابد همین نگاه رو به او باشد محو تماشا بود که نگاه مهرناز رنگ ترس گرفت صدای پرنده ها قطع شد دیگری خبری از خیسی و رطوبت برگ های نرم گل نبود مهرناز نالید: – مامان می ترسم قلبش در سینه می کوبید اما چشم از مهرناز نمی توانست بردارد سرخی آتش را می دید که همچون ماری نرم نرم، به سمتشان می آید چمن ها شراره می زدند و… لینک دانلود به درخواست نویسنده حذف شد

دانلود رمان پایگـاه ویژه جلد سوم pdf از سارا هاشمـی با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
  نویسنده این رمان سارا هاشمـی مـیباشـد
موضوع رمان : پلیسی/جنایی/عاشقانه
خلاصه رمان پایگـاه ویژه جلد سوم
زندگی شبیه شاخه‌های درختان است گـاه با زمستانی سرد مـی‌خشکد و با بهاری از اتفاقات نو، جوانه مـی‌زند
داستان راجب انسان‌هایی‌ست که انفجاری از حوادث تلخ، آسمان دنیایشان را به سیاهی مـی‌کشاند
پای یک گره عمـیق درمـیان است، یک قتل!
قتلی که دست شخصیت قصه را از دنیا کوتاه مـی‌کند و غم را به خانه دل معشوق راه مـی‌دهد
در این بین اعتماد دوباره، شایـد مرحمـی بر روی دردها شود
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان شاه و دل سارا هاشمـی
قسمت اول رمان پایگـاه ویژه جلد سوم
شایـد باورش سخت بود، اما خـواب مـی دیـد! همه جا به غایت زیبا و بی نهایت آرامش بخش بود
صدای پرنده ها، صدای جویبار و لطافت چمن های خیس از ژاله ی صبحگـاهی … بهشت همـین بود!
مطمئن بود که بهشت است دست کوچکی نرم مـیان دستانش نشست
سرش که خم شـد، فرشتـه ای کوچک به پایش چسبیـده بود! فرشتـه ای بی بال!
مهرنازش بود با شیرین زبانی ، چشم های درشت مـیشی رنگش را به صورت او دوختـه بود و مـی گفت:
– بریم با جوجو ها بازی کنیم…
دل نداشت چشم از آن صورت گرد و سفیـد بگیرد از چشمانی که همچون دو تکه ماه
مـی درخشیـدند مـی خـواست تا ابد همـین نگـاه رو به او باشـد محو تماشا بود که
نگـاه مهرناز رنگ ترس گرفت صدای پرنده ها قطع شـد دیگری خبری از
خیسی و رطوبت برگ های نرم گل نبود مهرناز نالیـد:
– مامان مـی ترسم
قلبش در سینه مـی کوبیـد اما چشم از مهرناز نمـی تـوانست بردارد
سرخی آتش را مـی دیـد که همچون ماری نرم نرم، به سمتشان مـی آیـد
چمن ها شراره مـی زدند و…
لینک دانلود به درخـواست نویسنده حذف شـد

لینک دانلود رمان پایگاه ویژه جلد سوم 

  • رمان های مشابه
  • عوامل و نویسنده
  • دیدگاه ها0