پرنسس دریای آتشین درمورد دخترییه که مادرش رو توی ۱۴سالگی و نامادریش مورد اون رو مورد اذیت وآزار زیادی قرار میده ولی این وسط یه عشقی گریبان دختر داستانمون رو میگیره… مشکلات زندگیش از اینجا شروع میشه… دانلود رمان چشمانی به رنگ عسل زهره کلهر متن اول رمان پرنسس دریای آتشین باصدای در اتاقم دست از درس خوندن برداشتم و اجازه ورود دادم: مثل همیشه اکرم خانوم بود)خدمتکار( جانم اکرم خانوم؟ اکرم خانوم:دخترم ناهارحاضره گفتن صدات کنم چشم میام االن بالبخندی از اتاق خارج شدبلندشدم و به سمت میزآرایشیم رفتم و دستی به موهای بلندومشکیم کشیدم نگاهی به چهرم انداختم،لبای گوشتی،پوستی سفید، چشای درشت سبزآبی خوشکلی چه فایده داره وقتی آرامش نداری؟؟ آهی کشیدمو راهییه پایین شدم بادیدنش تنم لرزید صندلی رو به عقب کشیدم مثل همیشه دستوری حرف زد لیال:چرا دیرکردی؟بخاطر توغذا سردشد؟ آال:داشتم درس میخوندم،بعدم مجبور نبودید منتظرم بمونید لیال:باخشم بلند شد که صندلی یه صدایی گوشخراشی ایجاد کرد وادمه داد:دختره ی کستاخ از کی تاحاال واسه من زبون در اوردی هاااان؟؟ بابادستشوگرفت گفت:آروم باش عزیزم،خودم ادبش میکنم وروبه من گفت:میدونم چیکارت کنم دختره ی بی عقل چه طرز صحبت کردن با نامادریته؟؟ بغضی به گلوم چنگ انداخت وداشت خفه م میکرد من که چیز بدی بهشون نگفتم بابا:زود باش بیادست لیالرو ببوس و ازش معذرت بخواه آال:ولی بابا م نذاشت حرفمو ادامه بدم بابا:همین که گفتم بااکراه بلندشدمو روبروش قرارگرفتم توچشمایی که ازشون تنفرداشتم خیره شدم:معذرت میخوام شیطانی نگام کردوگفت:نوچ نوچ معذرت خواهیه خشکوخالی نمیشه که ودستشو به جلو آورد فکری به سرم زد خم شدم روی دستش و گازی محکم که کمی از اذیت کردنای چندساله رو جبران میکردگرفتم
دانلود رمان پرنسس دریای آتشین pdf از نگین شاهین پور با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نگین شاهین پور مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان پرنسس دریای آتشین
درمورد دخترییه که مادرش رو تـوی ۱۴سالگی و نامادریش
مورد اون رو مورد اذیت وآزار زیادی قرار مـیـده ولی
این وسط یه عشقـی گریبان دختر داستانمون رو مـیگیره…
مشکلات زندگیش از اینجا شروع مـیشـه…
دانلود رمان چشمانی به رنگ عسل زهره کلهر
متن اول رمان پرنسس دریای آتشین
باصدای در اتاقم دست از درس خـوندن برداشتم و اجازه ورود دادم:
مثل همـیشـه اکرم خانوم بود)خدمتکـار(
جانم اکرم خانوم؟
اکرم خانوم:دخترم ناهارحاضره گفتن صدات کنم
چشم مـیام االن بالبخندی از اتاق خارج شـدبلندشـدم و
به سمت مـیزآرایشیم رفتم و دستی به
موهای بلندومشکیم کشیـدم نگـاهی به چهرم
انداختم،لبای گوشتی،پوستی سفیـد،
چشای درشت سبزآبی خـوشکلی چه فایـده داره وقتی
آرامش نداری؟؟
آهی کشیـدمو راهییه پایین شـدم
بادیـدنش تنم لرزیـد صندلی رو به عقب کشیـدم
مثل همـیشـه دستـوری حرف زد
لیال:چرا دیرکردی؟بخاطر تـوغذا سردشـد؟
آال:داشتم درس مـیخـوندم،بعدم مجبور نبودیـد منتظرم بمونیـد
لیال:باخشم بلند شـد که صندلی یه صدایی گوشخراشی ایجاد کرد
وادمه داد:دختره ی کستاخ از کی تاحاال واسه من زبون در اوردی هاااان؟؟
بابادستشوگرفت گفت:آروم باش عزیزم،خـودم ادبش مـیکنم
وروبه من گفت:مـیـدونم چیکـارت کنم
دختره ی بی عقل چه طرز صحبت کردن با نامادریتـه؟؟
بغضی به گلوم چنگ انداخت وداشت خفه م مـیکرد من که چیز بدی بهشون نگفتم
بابا:زود باش بیادست لیالرو ببوس و ازش معذرت بخـواه
آال:ولی بابا م نذاشت حرفمو ادامه بدم
بابا:همـین که گفتم
بااکراه بلندشـدمو روبروش قرارگرفتم
تـوچشمایی که ازشون تنفرداشتم خیره شـدم:معذرت مـیخـوام
شیطانی نگـام کردوگفت:نوچ نوچ معذرت خـواهیه خشکوخالی نمـیشـه که
ودستشو به جلو آورد
فکری به سرم زد
خم شـدم روی دستش
و گـازی محکم که کمـی از اذیت کردنای چندساله رو جبران مـیکردگرفتم
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(