: همان جا بودكه به فرانك آشنا شدم هم سن خودم بود واقعا در رفاه كامل زندگي مي كرد شده بود معلم من هررفتاري مي كرد سعي مي كردم پا جاي پايش بگذارم به اوگفته بودم پدرم دندانپزشك مادرم معلم است آن قدر نقشم را خوب بازي ميكردم كه هيچ شكي نكرده بود ولي ديگر خسته شده بودم ولي اگر اومي فهميد كه پدر ومادرم هردومعتادهستند ومن دريك آلونك اجاره اي زندگي مي كنم طبعا ديگر تمايلي به دوستيمان نداشت ولي براي من اين دوستي ارزش داشت لااقل احساس مي كردم توانسته ام دختري را كه از قشرخودم نبود را در كنار خود ببينم محبتش را لمس كنم ولي اگر روزي پي به حقيقت مي برد جه مي شد؟
دانلود رمان پنجره ای رو به غروب pdf از بهار با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان بهار مـیباشـد
موضوع رمان :عاشقانه
خلاصه رمان:
همان جا بودكه به فرانك آشنا شـدم هم سن خـودم بود واقعا در رفاه كامل زندگي مي كرد شـده بود معلم من هررفتاري مي كرد سعي مي كردم پا جاي پايش بگذارم به اوگفتـه بودم پدرم دندانپزشك مادرم معلم است آن قدر نقشم را خـوب بازي ميكردم كه هيچ شكي نكرده بود ولي ديگر خستـه شـده بودم ولي اگر اومي فهميد كه پدر ومادرم هردومعتادهستند ومن دريك آلونك اجاره اي زندگي مي كنم طبعا ديگر تمايلي به دوستيمان نداشت ولي براي من اين دوستي ارزش داشت لااقل احساس مي كردم تـوانستـه ام دختري را كه از قشرخـودم نبود را در كنار خـود ببينم محبتش را لمس كنم ولي اگر روزي پي به حقيقت مي برد جه مي شـد؟
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(