کیساس سوگند دختری که به خاطر مرگ مادرش و بی اعتنایی های پدرش(از کودکی تا به الان) مسئولیتی بزرگ بر دوش می کشد ..زخم ها ، درد ها و بی مهری هایی را تحمل می کند و دم نمی زند..مگر گناهش چیست ؟ به چه جرمی ؟ غم هایش در صندوقچه دلش پنهان شده اما خم به ابرونمی اورد اما زندگی او با ورود شخص های مجهول رنگ دیگری میگیرد..مسیر زندگیش عوض میشود دیگر به فکر این هم نیست که پدری به اسم مجید خسروی دارد اما رازی بر ملا میشود که سری تکون دادم که صدای چند نفر که سلام احوال پرسی میکردن اومد وبعد وارد سالن شدن به رسم ادب ایستادیم و از دیدن رهام متعجب شدم ولی بیشعور چه خوشکلم بود خدا خودش ختم بخیر کنه یه امشبی رو. اول رمان کیساس خانمی با لبخندی سمتمون اومد و دستشو سمتم دراز کرد سلام عزیزم لبخندی زدم و دستشو به گرمی فشردم. بابای دنیا هم از اتاقش بیرون اومد کنار پدر رهام ایستاد مشغول احوال پرسی شد ، دنیا هم که با پرهام خوش بش میکردن. سلام تو باید سوگند باشی نه ؟ متعجب ابرو بالا انداختم بله ولی شما منو از کجا میشناسین ؟ خندید و با تبسمم احوال پرسی کرد شما دخترای پریا اگاه هستین دیگه هر دو سر تکون دادیم خوب من دوست مادرتونم ماشالله چقدرم بزرگ شدین لبخندی زدم و با بقیه هم سلام کردم ونشستم هرکس مشغول هم صحبتی با ادم مورد نظر خودش بود پرهام که کنار دنیا نشسته بود رو به جمع گفت : بابا بیاید بحث گروهی کنیم این چه دورهمیه ؟ رهام : مثلا میخوای چه بحثی کنی …
دانلود رمان کیساس pdf از سوگند لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان سوگند مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه
خلاصه رمان کیساس
سوگند دختری که به خاطر مرگ مادرش و بی اعتنایی های پدرش(از کودکی تا به الان)
مسئولیتی بزرگ بر دوش مـی کشـد ..زخم ها ، درد ها و بی مهری هایی را تحمل مـی کند
و دم نمـی زند..مـگر گناهش چیست ؟ به چه جرمـی ؟ غم هایش در صندوقچه دلش پنهان شـده
اما خم به ابرونمـی اورد اما زندگی او با ورود شخص های مجهول رنگ دیگری مـیگیرد..مسیر
زندگیش عوض مـیشود دیگر به فکر این هم نیست که پدری به اسم مجیـد خسروی دارد اما رازی بر ملا مـیشود که
سری تکون دادم که صدای چند نفر که سلام احوال پرسی مـیکردن اومد وبعد وارد سالن
شـدن به رسم ادب ایستادیم و از دیـدن رهام متعجب شـدم ولی بیشعور چه خـوشکلم
بود خدا خـودش ختم بخیر کنه یه امشبی رو.
رمان پیشنهادی:دانلود رمان عرق سگی مسیحه زادخـو
قسمت اول رمان کیساس
خانمـی با لبخندی سمتمون اومد و دستشو سمتم دراز کرد سلام عزیزم
لبخندی زدم و دستشو به گرمـی فشردم. بابای دنیا هم از اتاقش بیرون اومد کنار پدر
رهام ایستاد مشغول احوال پرسی شـد ، دنیا هم که با پرهام خـوش بش مـیکردن.
سلام تـو بایـد سوگند باشی نه ؟ متعجب ابرو بالا انداختم بله ولی شما منو از کجا مـیشناسین ؟
خندیـد و با تبسمم احوال پرسی کرد شما دخترای پریا اگـاه هستین دیگـه
هر دو سر تکون دادیم خـوب من دوست مادرتـونم ماشالله چقدرم بزرگ شـدین
لبخندی زدم و با بقـیه هم سلام کردم ونشستم هرکس مشغول هم صحبتی با ادم مورد نظر خـودش بود
پرهام که کنار دنیا نشستـه بود رو به جمع گفت : بابا بیایـد بحث گروهی کنیم این چه دورهمـیه ؟
رهام : مثلا مـیخـوای چه بحثی کنی …
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(