یکبار دیگر احساس امیدی به سوی نگاهش راندم تا شاید با به هم زدن مژه ها به من بفهماند که احساس او هم چیزی شبیه احساس من است و همراه با بوی عطر شکوفه سیب وگل یاس … خاطره ها را در ذهن خود دنبال می کند اول رمان به طرف پنجره رفتم و آن را گشودم تا شا دی نس بو می ي عشق و خاطره ها را به مشام او برساند آنگاه آرام، آرام صندل ی چرخدارش را به آن سو چرخاندم و نگاهم را با نا ام دی ي به سو ي نگاهش راندم تا شا دی با به هم زدن مژه ها به من بفهماند که احساس او هم چ زی ي شب هی احساس من است و همراه با بو ي عطر شکوفه سیب و گل یاس و حرکت ملا می شاخ و برگ درختان ، حرکت خاطره ها رادر ذهن خود دنبال م کن ی د دستم رابه طرفش دراز کردم تا چون گذشته ها آن را بگیرد انگشتانم را لمس کند و با نوازش آن احساسش را با احساسم در آمیزد و به قلب سردم گرم ی بخشد اما دستانش برا ي جدا شدن از دسته صندل ی حرکت ی از خود نشان ندادند در نگاه من نا ام دی ي بود و در نگاه و یب ي تفاوت ی آنچه را که من میدیدم او نم دید ی و آنچه را که من احساس م ی کردم او نم ی کرد نوا ي بلبل به رو ي شاخسار حز نی بود و حکایت از سوز جدایی داشت هم ..
دانلود رمان یکبار دیگر با احساس pdf از فریـده رهنما با لینک مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان فریـده رهنما مـیباشـد
موضوع رمان : عاشقانه
خلاصه رمان یکبار دیگر احساس
امـیـدی به سوی نگـاهش راندم تا شایـد با به هم زدن مژه ها به من بفهماند
که احساس او هم چیزی شبیه احساس من است و همراه با بوی عطر شکوفه سیب وگل یاس …
خاطره ها را در ذهن خـود دنبال مـی کند
رمان پیشنهادی:
دانلود رمان رودخانه ای بی بازگشت فریـده رهنما
قسمت اول رمان یکبار دیگر با احساس
به طرف پنجره رفتم و آن را گشودم تا شا دی نس بو مـی ي عشق و
خاطره ها را به مشام او برساند آنگـاه آرام، آرام صندل ی
چرخدارش را به آن سو چرخاندم و نگـاهم را با نا ام دی ي به سو ي
نگـاهش راندم تا شا دی با به هم زدن مژه ها به من
بفهماند که احساس او هم چ زی ي شب هی احساس من است و
همراه با بو ي عطر شکوفه سیب و گل یاس و حرکت ملا مـی
شاخ و برگ درختان ، حرکت خاطره ها رادر ذهن خـود دنبال م کن ی د
دستم رابه طرفش دراز کردم تا چون گذشتـه ها آن را بگیرد
انگشتانم را لمس کند و با نوازش آن احساسش را با
احساسم در آمـیزد و به قلب سردم گرم ی بخشـد اما دستانش
برا ي جدا شـدن از دستـه صندل ی حرکت ی از خـود نشان
ندادند
در نگـاه من نا ام دی ي بود و در نگـاه و یب ي تفاوت ی آنچه را که
من مـیـدیـدم او نم دیـد ی و آنچه را که من احساس م ی
کردم او نم ی کرد
نوا ي بلبل به رو ي شاخسار حز نی بود و حکـایت از سوز جدایی داشت
هم ..
هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(