دانلود رمان یک دریا فاصله یک دنیا نزدیکی  از نامشخص

دانلود رمان یک دریا فاصله یک دنیا نزدیکی از نامشخص

ژانر :

يه دختر خیلی ازاد با یه پسر خیلی مذهبی اشنا میشه خیلی باهم تفاوت دارن باهم ازدواج موقت میکنن خانواده خبر ندارن و مشکلات زیادی واسشون تو این راه پیش میاد اتفاقاتی میافته که پسره میخواد دختره رو ول کنه دختر خیلی بهش وابسته است پدر مادر پسر شدیدا مخالفن و… اول رمان تن لشمو از بین محلفه سفید تختم جمع کردم اوه باز من مست کرده بودم با احساس ضعف و سرگیجه بلند شدم داد زدم-تامی پرید جلو این حیوون واقعا منحرفه-برو بیرون پسرم برو…از اتاق خارج شد درو بستم که دوباره نیاد رفتم و دوش گرفتم مردم هم کار دارن منم کار دارم باید برم پیش بنا و عمله و حمال…اونم من…آسمان پرمهر!من مهندس عمران بودم که توی بهترین دانشگاه های امریکا درس خوندم از بیست سالگی مجردی زندگی میکنم از مکانهای شلوغ متنفرم و کمترین پایبندی به اعتقادات مذهبی ندارم ندارم بازم میگم نخوام داشت… لباسامو پوشیدم و خودمو عطر بارون کردم غذای تامیو گذاشتم اون نقشه های برق تاسیسات رو که هفته پیش ترسیم کرده بودمو برداشتم درو قفل کردم و رفتم… صاحب ملک یه پسر جوون حذب اللهی بود که تا حاال کارهارو زیر نظر داداش هیزش انجام میدادم و از اون دستمزد میگرفتم حاال اقا خیره میخواد بیاد… بدون هیچ ارایشی بودم اما خب بازم این داداشه دست بردار نبود به ساختمون رسیدم اطرافو نگاه کردم بجز من و کارگرا اقایون مالک نیومده بودن یهو یه المبورگینی سیاه جلوی ساختمون نگه داشت از پله های ساختمون نیمه کاره پایین رفتماخمی کردم و خشک گفتم سالم پسره برعکس دا داداشش که داشت منو قورت میداد سرش پایین بود خیلی دوست داشتم بدونم چی با خودش فکر میکنه که انگار ارث باباشو میخواد چقدر از اینجور ادما بیزارم…..

دانلود رمان یک دریا فاصله یک دنیا نزدیکی pdf از نامشخص مستقـیم
برای اندرویـد و کـامپیوتر و PDF
نویسنده این رمان نامشخص مـیباشـد
موضوع رمان: عاشقانه

خلاصه رمان یک دریا فاصله یک دنیا نزدیکی

يه دختر خیلی ازاد با یه پسر خیلی مذهبی اشنا مـیشـه خیلی باهم تفاوت دارن باهم ازدواج

موقت مـیکنن خانواده خبر ندارن و مشکلات زیادی واسشون تـو این راه پیش مـیاد

اتفاقاتی مـیافتـه که پسره مـیخـواد دختره رو ول کنه دختر خیلی بهش وابستـه است

پدر مادر پسر شـدیـدا مخالفن و…

رمان پیشنهادی:دانلود رمان تلاطم ندا نیکخـواه

قسمت اول رمان یک دریا فاصله یک دنیا نزدیکی

تن لشمو از بین محلفه سفیـد تختم جمع کردم اوه باز من مست کرده بودم با احساس ضعف و سرگیجه بلند

شـدم داد زدم-تامـی پریـد جلو این حیوون واقعا منحرفه-برو بیرون پسرم برو…از اتاق خارج شـد درو بستم

که دوباره نیاد رفتم و دوش گرفتم مردم هم کـار دارن منم کـار دارم بایـد برم پیش بنا و عمله و

حمال…اونم من…آسمان پرمهر!من مهندس عمران بودم که تـوی بهترین دانشگـاه های امریکـا درس خـوندم

از بیست سالگی مجردی زندگی مـیکنم از مکـانهای شلوغ متنفرم و کمترین پایبندی به اعتقادات مذهبی

ندارم ندارم بازم مـیگم نخـوام داشت…

لباسامو پوشیـدم و خـودمو عطر بارون کردم غذای تامـیو گذاشتم اون نقشـه های برق تاسیسات رو که هفتـه

پیش ترسیم کرده بودمو برداشتم درو قفل کردم و رفتم…

صاحب ملک یه پسر جوون حذب اللهی بود که تا حاال کـارهارو زیر نظر داداش هیزش انجام مـیـدادم و از

اون دستمزد مـیگرفتم حاال اقا خیره مـیخـواد بیاد…

بدون هیچ ارایشی بودم اما خب بازم این داداشـه دست بردار نبود به ساختمون رسیـدم اطرافو نگـاه کردم

بجز من و کـارگرا اقایون مالک نیومده بودن یهو یه المبورگینی سیاه جلوی ساختمون نگـه داشت از پله

های ساختمون نیمه کـاره پایین رفتماخمـی کردم و خشک گفتم سالم پسره برعکس دا داداشش که داشت

منو قورت مـیـداد سرش پایین بود خیلی دوست داشتم بدونم چی با خـودش فکر مـیکنه که انگـار ارث باباشو

مـیخـواد چقدر از اینجور ادما بیزارم…..

  • باکس دانلود
  • رمان های مشابه
  • دیدگاه ها0

افزودن دیدگاه

هیج دیدگاهی ثبت نشده ;(