ژانر‌ها: غمگین

دانلود رمان من سرگردانم  از zohre_s_p 

من سرگردانم داستان درمورد دختریه که بخاطر مخارج زندگیش مجبوره بره کارکنه,توخونه ومحل زندگیش اتفاقایی براش میفته که زندگیشوتغییرمیده,اما اینکه چطورزندگیش عوض میشه باید صبرکنید و منتظر اتفاقات باشید … رمان پیشنهادی: دانلود رمان طوفان دیگر  

دانلود رمان ارث پدری  از کیمیا صباغ/محدثه صبوری 

ارث پدری رمان در مورد دختریه به اسم غزل که به علت مرگ مادرش سر زا از نظر پدرش قاتل مادرشه دختری که از پدر فقط یه حساب ملیاردی و یه شرکت بزرگ به ارث رسیده….. ولی مسیر زندگی جوری پیش میره که باعث میشه غزل هم بتونه طعم شیرین عشق و خوشبختی رو بچشه… اول رمان ارث پدری سر درده شدیدی داشتم صدایه اهنگ تو گوشم اکو میشد و حالمو بد تر می کرد دوس داشتم برم یه جایه ساکتو اروم اما خیلی خوردم و نمی تونم پشت ماشین بشینم به سمممته مهران رفتم بایدمی گفتم منو برسممونه خونه حون حالم خوب نیسممت دیگه طاقت موندن ندارم مهران باشنیدن درخواستم گفت مهران:باشه برولباساتوبپوش من:باشه رفتم زیادمست نبودم بیشترحالم خوب نبودبه سمت اتاقی که لباس هاتوش بودرفتم باهزارمکافات لباسمماموضوک کردم اماده شممدنم ۲۰دقیقه ای طول کشممیدکه ب خاطره نداشمممت نه ت عادل بود هوووا تامن باشمممم ز یاده روی نکنم حاالفرداشممرکتوحی کارکنم اه اه همش گیروگرفتارم باهمین حرفاوغرزدن ها به سمت درحیاط میرفتم جایی که ما شین پارک بود مهران پ شت فرمون ن ش سته بودسوارماشین شدم وگفتم من:زودباش مهران یه دیقیقه دیگه بمونم کرشدم مهران :باشه بابادارم میرم دیگه ب عدازنیم سممماضت رسممیدیم جلودرض مارت ،ض مارت بزرگی که ارث پدری بودپدری که یه اسممم بودیه حسمماب بانکی پرناخواسممته توضالمه مسممتی زدم زیرگریه پدری که نفهمیدمن رباط نیسممتم تد دخترشممم محبت می خوام پول دوای دردام نیسممت حواسممم به مهران نبودکه داشممت باتعم نگام میکردح داشممت بایدم تعم میکردمنی که کوه غروربودم بی احسمماس وسممنگدل بودمیعن ازبچگی این طوری بودم چون مثل پدرم شده بودم بدون خداحافظی پیاده شم

دانلود رمان کسی پشت سرم آب نریخت  از نیلوفر لاری

: داستان این رمان عاشقانه است که شخصیت های آن درگیر ماجراهای متعدد از جنس جدایی، فریب و خیانت می‌شوند. در بخشی از داستان رمان می خوانید که کلاس در سکوت سنگینی فرو رفته بود. تنها صدای قدم های آقای بهرامی، دبیر تاریخ، سکوت را می شکست…..

دانلود رمان انتقام عسلی  از ماه بانو

سرنوشت بازی های زیادی برای ماانسان هادرنظر گرفته تو این رمان هم یه بازیه انتقامی شروع میشه انتقامی که زندگیه همشون رو زیر و رو میکنه دختر عاشق این قصه هم وارد بازی بد سرنوشت میشه بیگناه و بی خبر از همه جا ازش انتقام میگیرن! اونم انتقام چی/// و مهم تر از همه همراه کی؟ بهترین دوستش؟ مگه میشه؟چجوری//// با بدی و انتقام شروع میشه ولی////

دانلود رمان باران بی پایان  از naza_nin  برای اندروید و کامپیوتر و PDF

باران بی پایان در مورد دختریه(باران) که مادرش و از دست میده برادرش ترکشون میکنه و پدرش یه زن دیگ میگیره بعد کلی اتفاق … چون دانشگاهشو ول کرده و تجربه کاری نداره مجبور میشه خدمتکار شه و خدمتکار خونه ی پسر داستان میشه بعد کلی اتفاق عاشق هم میشن و اول رمان باران بی پایان _حیف بابا خارج شهر جلسه داشت ومنو فرستاد که ببرمت شرکت و اونجا رو نشونت بدم. تازه باید باعث افتخارتم باشم که همچین دوشیزه ای روهمراهی میکنی. _اهوع بیشتر نوشابه باز کن برا خودت, بیخیال جواب دادن به آرمان شــدم وضــبظ رو روشــن کردم .آهنگ نفس از :احلام آرومه دنیا وقتی که اینجا کنارم هســتی هوامو داری تو با احساست نگاه خاصت جایی واسه غصه نمیزاری حسی که دارم به همه میگم کنارت انگار یه آدم دیگم پای تو هســتم خیالت راحت خسته نمیشم ازت همه نفسام تویی اونی که می خوام تویی عشق یه اتفاق خوب برام به تو قلبم وابستس مگه ازتو بهترهست تا آخر دنیا باتو میام بعد بیست دقیقه رسیدم شرکت امروز شنبه بودو بعد از کلی حر زدن با بابا بلاخره تونستم راضیش کنم که برای اولین بار برم شرکتو اونجا رو ببینم بابام دوست نداشت من اونجا باشم ولی خوب من بـــــارانم دیگه بــــااااااااااااااران کجایی چی؟هیچی بریم راه افتادیم سمت در ورودی سوار آسانسور شدیم و آرمان دکمه دوازه رو زد . در آسانسور باز شدو پیاده شدیم آرمان رفت سمت منشی و یکم باهاش حر زد که بعد منشی که یه دختر جوون بود با لبخند و خوش رویی اومد طرفم سلام من هاشمی هستم منشی شرکت پدرتون بعد دستشو سمتم دراز کرد منم بارانم باران راد…از آشناییتون خوشبختم

دانلود رمان رز خونی  از مریم حیدری

ملیحه و مهتاب دخترای خاندان خان قاجار در زمان حال و گذشته دنبال گشایش راز ها هستن اما هر کدوم به روشی زجر های رو میکشن و این زجر ها تنها زیر سر …. رمان پیشنهادی: دانلود رمان عسل چشمهایت دانلود رمان نامزد دوست داشتنی من شبح عشق  

دانلود رمان اون روی زندگی  از Malihe2074

ایهان و ناتاشا دو فرزند یه خانواده نسبتا مرفه هستن اما طی یه ماجراهایی خانواده شونو از دست میدن و زندگی روی ترسناکشو نشون میده ایهان به مرگ پدر مادرش مشکوک میشه و تحقیقاتشو شروع میکنه و هیجان و مشکلات زیادی پیش میاد…. در همین حین دو نفر وارد زندگی ایهان و ناتاشا میشن که باعث بوجود اومدن یک جریان عاشقانه و احساسی میشه و… اول رمان _ایهــــــــــــــان!صد بار بهت گفتم اینطوری سر نخور نیا پایین پسر! یهو کله پا میشی مخت پخش میشه زمین منو ضابراه میکنی!حاال اون هیچی خشتکتو جرواجر میکنی! خندیدمو گفتم: دوباره جیغش بلند شد!کال خیلی مامان من جیغ جیغوعه!شاید باورتون نشه ولی شونزده سالتو که از خداته از دستم راحت شی! بیشتر تفاوت سنی نداریم! و خیلی هم خوشکله…البته هر مامانی از نظر پسرش خوشگل ترین زن دنیاس! -باز تو ازین حرفا زدی؟!خوشت میاد منو حرص بدی پسره ی ولد چموش؟! و بدنبالش جاروی پالستیکی اشپزخونه رو برداشت و گذاشت دنبالم! خیلی مادرمو دوست دارم نه تنها خوشگلیشو بلکه شخصیتشو منششو که قابل تحسین برای همه ست. با اینکه زود ازدواج کرد اما شوهر داری و بچه داری رو خیلی خوب بلده ولی خب من گاهی زیادی کفریش میکنم! طبیعت پسرا اذیت کردنه! دوییدم تو حیاطو در حین دوییدن شروع کردم بی اختیار خندیدن! مامانم یه ریز میخندیدو دنبالم میکرد!کودک درونش خیلی فعال بود. تو خونمون ما همیشه یه سگ داشتیم که خواهرم ناتاشا عاشقش بود بغلش میکرد بوسش میکردوایستا وایستا اگه دستم بهت نرسه! و براش میرقصید!!!!که منم طبق معمول چندشم میشد! یه دوره کاملو که توی حیاط قدیمی خونه که پراز درخت الوچه…

دانلود رمان فرشته تنهایی  از dokhi divone

از زبون دو شخصیت اصلی یعنی ماهان و فرشته و یه شخصیت مکمل ینی رویا رمان در مورد یه عشق خواهرانست که در نبود معشوقش بارها و بارها شکست.. درمورد دختریه که برای پیدا کردن و دوباره دیدن برادرش که نصفی از وجودش بود تقریبا کل ایرانو الک کرد و درست زمانی که دیگه کم اورده بود… زمانی که میخواست وایسه و بگه باشه زندگیتو بردی من تسلیم… یه حادثه حافظشو ازش گرفت..حافظه ای که پر بود از خاطرات.. خاطره هایی که گاهی خیلی بیرحم میشدن و قصد شکستن ذره ذره وجودشو داشتن و گاهی خیلی شیرین میشدن که دلش پر از امید میکرد…. با افتادن این اتفاق دیگه چیزی از دردا و غمای گذشته نمیدونست.. بی خیال میخندید و شاد بود و دره دلشو رو عشق وا میکرد… تا اینکه یه عشق یواشکی وارد قلبش شد و دوباره اون گذشته نحس برگشت.. توی این دنیا زندگی فقط میخواد یه چیزو به ما بفهمونه : هیچ چیز از هیچکس بعید نیست.. اول رمان با بی حوصلگی ماشینو پارک کردم بازم یه روز مزخرف دیگه کیفمو برداشتم و راه افتادم سمت محوطه دانشگاه هی به خودم غر میزدم: رویا به به عزراییل خانم چطوری عزیزم؟باز ک داری با خودت وز وز میکنی خسته شدم باو کی این درس لعنتی تموم میشه یه دله سیر بکپم عمت پاچه میگیره ک سگه گمشو حوصله تو یکی رو ندارم رویا گمشو پلیز… رویا باز از دنده چپ پا شدی پاچه میگیری؟ رویا منو باش وقت عزیزمو با حرف زدن با یه سگ تلف میکنم,زد زیاد خانم هاپوهه دندونامو با حرص رو هم سابیدم و بش …

دانلود رمان بهانه  از فروزان نوروزی

بهانه بهانه دختری که در یک خانواده تعصبی بزرگ شده و وضعیت مالی خوبی نداره بنابراین مجبور میشه به خاطر ادامه تحصیل کار کنه همین زمان با کیان آشنا میشه که برای به دست آوردن عشقش به بهانه پیشنهاد پول میده اما بهانه نمیدونه که قراره چه اتفاقاتی در این راه براش بیافته اول رمان بهانه مامان مامان مارال اومده دنبالم میخوایم بریم همون پاساژی که گفتم برای کار فعلا خدافظ باشه برو اما زود برگرد باباتو که میشناسی -چشم زود میام چادرم رو سرم کردم، مارال سرکوچه منتظرم بود مارال و از بچگی میشناختم و از مهد همکالسم بود تا همین لحظه همیشه و هرجا باهم بودیم، یه خواهر کوچیک داره و توی یه خانواده آزاد بزرگ شده برعکس من تیپ و قیافش همیشه از من بهتر بود بخاطر همین کلی پسر دور و برش بودن قرار شد یکی از دوستامون برامون توی یه پاساژ کار جور کنه پدرم هیچوقت دوست نداشت با مارال رفت و آمد داشته باشم اما مارال بهترین دوستم بود و همیشه مادرم قانعش میکرد برای پیدا کردن کار و راضی کردن پدرم کلی مادرم زحمت کشید، اگر دست پدرم بود که حتی اجازه نگه داشتن گوشی رو هم نمیداد چه برسه به کار کردن، بنابراین بازم مادرم بود ک راضیش میکرد تنها نقطه ضعف پدرمم مادرم بود، آخه واقعا مادرم و دوست داشت اینم بگم که دختر خاله پسر خاله هستن مادرم توی یه خانواده پول دار و اصیل بزرگ شد، خواهرا و برادراش وضعیت مالیشون خیلی خوبه، فقط این مادرم بوده که وضعیتش نسبت به خانوادش داغون بوده بابامم توی یه خانواده خوب بزرگ ..

دانلود رمان همزاد مرگ

: داستان دختریه که دزده و کیف پسری رو میدزده ، اتفاقایی باعث میشه پدر همین پسره دختر رو به کارگاهش بیاره تا اینکه پسر بزرگ این پدر عاشق دختره میشه و اتفاقاتی که برای این دختر میفته غم انگیز و گریه آوره

دانلود رمان ساقی  از فرشته اقیان

: دختر نوجوان وشیطونی است که مدام از مدرسه فرار میکند!در یکی از مهمونیهای شبانه ای که درآن حضور داشت پلیس به آنجا میاید و همراه دوست پسرش از آنجا فرار میکند اما همان مهمانی آغاز اتفاقات ناگوار برای او میشود مادرش طلاق میگیرد وبه استرلیا میرود وپدرش ازدواج مجدد میکند همراه یکی از دوستانش از خانه فرار میکنند وبه یک دختر قاچاقچی پناه میبرند اما پلیس افراد خانه را دستگیر میکند وبازهم آواره میشود با دختری به نام پری آشنا میشود یک بار خودکشی میکند وزن صیغه ای پسری مرموز به اسم امید میشود////

دانلود رمان محکوم به عذاب  از زهرا فراهانی

فقط نزدیک ۱۹ سالشه.. ولی از همه قدِ ۹۰ سال از همه ضربه خورده… تو دادگاه روزگار به “عذاب” محکوم شده ! میخواد از این دنیا و بی رحمی، گلایه کنه ولی نمیتونه.. کسی مدافعش نیست! تو مردابی درحال غوطه ور شدنه که هر چی تلاش میکنه، بدتر درونش فرو میره . . . تو اوج احساس و زودرنج بودن، بی منطقی هم اضافه شده! حس انتقام جوونه زده که تازه شروع بسیار کوچکی از ماجراست !! و از یه شب بارونی و پیوستن سه نفر به جایی که برای اطرافیانشون عمیقاً دردناک بود، آغاز میشه!! رمان پیشنهادی: دانلود رمان ترنج و عطر بهار نارنج  

دانلود رمان نجوای شیطان  از سپیده فرهادی

: نجوای شیطان پایان تلخ و منطقی ای داره ﯾﻪ ﺳﺮﯼ ﺁﺩﻡ ﮐﻪ ﮐﺎﺭﺍﯼ ﺑﺪ ﻭ ﻧﺎﺑﺨﺸﻮﺩﻧﯽ ﻣﯿﮑﻨﻦ ﻭ ﺑﻌﺪ ﻫﻢ ﺳﺰﺍﺵ ﺭﻭ ﻣﯿﺒﯿﻨﻦ .… ﺗﻢ ﺩﺍﺳﺘﺎﻥ ﺑﻪ ﻃﻮﺭ ﮐﻠﯽ ﺧﯿﻠﯽ ﻏﻤﮕﯿﻦ ﺑﻮﺩ ﯾﻌﻨﯽ ﻧﻤﯿﺸﺪ ﻭﺍﺳﺶ ﭘﺎﯾﺎﻥ ﺑﺪ ﯾﺎ ﺧﻮﺏ ﺩﺭ ﻧﻈﺮ ﮔﺮﻓت……

دانلود رمان برگ ریزان دلم  از حنانه محبی زاده

برگ ریزان دلم رزا و امید دختر عمو پسر عمویی که بالاخره بعد از دو سال دوستی دور از خانواده بالاخره با هم ازدواج می کنن اما یکی از دشمنای امید،برای زمین زدنش تنها نقطه ضعف امید رو رزا میدونه و چی بهتر از اینکه عشق اونو.. اول رمان برگ ریزان دلم مامان_رزا، مامان جان حالت خوبه؟ باز کن در رو رزا همونطور ک حرف میزد، پشت هم ب در دستشویی میکوبید، و صدای نگرانش ب گوشم میرسید نگاهی تو آینه رو شویی ب صورت رنگ پریدم، میندازم در رو که باز میکنم، مامان با دیدن صورتم هینی میکشه و رو گونش میزنه پاهام سست میشن، چشمام سیاهی میره وهر لحظه منتظر برخوردم با زمینم ک کسی دست زیر زانوهام میندازه و بغلم میکنه از حس بوی تنش، باز دوباره تهوع میگیرم انگاری متوجه میشه ک کمی از خودش فاصلم میده صورتم رو برمیگردونم و نگاش میکنم نگاهی ب چشمای بی حسش میکنم ک ی زمانی وقتی نگام میکرد چشماش برق میزد ولی االن حتی زنده بودن و نبودنم هم شاید دیگه واسش اهمیت نداشته باشه روی تخت اتاق میخوابونتم، و ب سمت کیف پزشکیش میره گوشی و فشار سنجش رو میاره و فشارم رو میگیره با دیدن فشارم اخمی بین دو ابروش میشینه و از جا بلند میشه و از اتاق بیرون میره با بیرون رفتنش، قطره اشکی بی رحمانه، روی گونم سر میخوره چشمام و میبندم و خوش اخالقی هاش، لبخندای از ته دلش مهربونیاش توجه هاش جلو چشام رژه میرن قطرات اشکم باهم مسابقه میزارن و هر قطره، سریع تر از قبلی از چشم سرمیخوره …. با….

دانلود رمان من بازیچه نیستم  از نسا_عسگری 

ازیچه نیستم داستان زندگی دختری به نام اریکا که پستی و بلندی های زندگی سرنوشت غیر قابل پیش بینی را برایش رقم میزند! نامزدش اورا رها می کند به شیخ های عرب فروخته می شود عاشق می شود رنج می کشد خوشحال می شود نویسنده این رمان با تمام احساساتش این داستان پرفرازو نشیب را نوشته خودرا با این داستان یکی می داند با گریه های اریکا گریه کرده با خنده هایش خندیده! پس خوشحال می شود که شما هم این لحظات شاد و غمگین را تجربه کنید.. اول رمان ازیچه نیستم نگاھی بھ ساعت خرسی روی میز ام انداختم ساعت٣۵:۴دقیقھ صبح بود چشمام تر شدت بی خوابی استرس و…میسوخت تا۴ساعت دیگھ من تو کنکورھستم وباید تست بزنم خدایاخودت میدونی کھ مادربیچاره ام چقدرنذرونیازکرده تا من قبول شم پس خودت کمکم کن ساعت ۴۵:٩ دقیقھ سرجلسھ بودم تست ھارو بخوبی میزدم بااین کھ عربی مشکل داشتم و ریاضی دشواربود اما ھرطورکھ بود تمومش کردم زمان جواب نتایج کنکور اومد جواب رو کھ گرفتم سراز پا نمیشناختم از خوشحالی فریاد کشیدم وخدارو شکر کردم جیغ کشان بھ سمت خونھ دویدم ھرکس کھ من رو میدید فکر میکرد دیوونھ ام اما نھ ھ ارزوم رسیدم تونستم مادرم روسربلند کنم مادرم کھ فھمید خدارو شکر کرد ناسلامتی دخترش قراربود کھ وکیل بشھ برعکس مامان بابام اصلا واسش مھم نبود برای اون تنھا چیزی کھ اھمیت داره موادشھ اگر موادداشتھ باشھ انگار دنیارو داره زندگی من اینھ… تویکی ازمنطقھ ھای تقریباپایین تھران زندگی میکنیم باتلاش زیادی کھ توی درس خوندن کردم تونستم تو دانشگاه دولتی قبول بشم خیلی خوشحال بودم..

دانلود رمان چشمان منتظر  از زهرا دلگرمی

اين رمان سرگزشت زندگي مردي به اسم شاهرخ فروتن هستش كه عاشقانه همسرش بهاره رو دوست داره اما متاسفانه همسرش در هنگام زايمان دخترشون فوت مي كنه و اين مرگ ناگهاني ضربۀ ي خيلي بدي به زندگي اين مرد عاشق مي زنه چون به هيچ وجه نمي تونسه بهاره رو فراموش كنه خلاصه اينكه بعد مدتي با تلاش هاي خانواده و دوستانش كمي به زندگي برمي گرده و به فكر ثمره عششقشون مي افته و به ياد بهاره اسم دخترشو بهار مي ذاره و به خونه خودش برمي گرده در اين بين خواهرش با مشاهده درگيري هاي شغلي شاهرخ بهش پيشنهاد مي كنه كه پرستاري براي بهار بگيره و شاهرخ با تلاش زياد خانم مسن و مورد اطميناني رو پيدا مي كنه براي نگه داري از بهار و انجام بخشي از كارهاي منزل اما بعد از مدتي اين خانم فوت مي كنه و تو روحيه بهار كه وابستگي زيادي به پرستارش داشته مي ذاره بعد از اين ماجرا خواهر شاهرخ دختري جوان به اسم ستايش رو كه دوستش بوده و دنبال كار مي گشته به شاهرخ معرفي مي كنه كه مورد تاييد شاهرخ قرار مي گيره و به عنوان پرستار بهار مشغوول به كار مي شه… اول رمان سکوت قبرستان با ناله ها و شیون هاي پی در پی شکسته میشد کلاغ ها نیز قا قار کنان نواي از دست رفتن را سر داده بودند در میان این سوگواري صداي گریه مرد جوانی دلخراش تر از همه بود نالههایش دل سنگ را آب می کرد سخنان جانگدازش بر زخم دل حاضرین نمک می پاشید عزیزي که با رفتنش بهار زندگی را

دانلود رمان من شیطون نیستم  از کیمیا سوار

من شیطون نیستم حنا فرزند طلاقه نه پدرش اون رو میخواد و نه مادرش. از قضا وارد خونه مردی میشه که ازهمسر اولش خیانت دیده. باهاش پیوند زناشویی میبنده،اما فقط برای نیازشون: یکی داشتن پناهگاه ویکی دیگه جایگزینی برای عشق سابقش! اول رمان من شیطون نیستم “حنا” با صدای زنگ ساعت وحشت زده از خواب پریدم. چشم هام که به عقربه های ساعت افتاد، چهار تا شد. لعنتی خواب مونده بودم، ساعت هشت امتحان داشتم و الان ساعت هفت و نیم بود و من خنگ یادم رفته بود ساعت رو یکم زودتر تنظیم کنم. گوشیمو پرت کردم رو تخت و پریدم جلوی میز آرایشی، یه کرم ضد آفتاب زدم و جلوی موهام رو سرسری شونه کشیدم و از پشت محکم بستمشون. مانتو رو تنم کردم و مقنعه نیمه چروکمو سریع بردم جلوی بخاری کوچک اتاقم تا چروک هاش باز بشن، با عجله سرم کردم و گوشیمو انداختم تو کیفم. حالا ساعت یه ربع به هشت بود. با عجله از واحدمون زدم بیرون که پایین پله ها محمد پسرعموم رو دیدم، طبق معمول یه کت شلوار تنش یه عینک رو چشمش، اونم دانشگاه ما درس می خوند، منتهی رشته مون فرق می کرد. اون حسابداری می خوند و من مدیریت، با درک کردن موقعیتم سلام گرمی کردم که طفلک متعجب شد. اصولا چون باهاش سلام و احوال پرسی نمی کردم، محل هم بهش نمی ذاشتم. با کمی مکث جوابمو داد: _سلام _محمد جان شما هم داری میری دانشگاه؟ از جان کنار اسمش چشم هاش چهارتا شد و با… که البته خودش نمی دونه از چه استعدادهایی برخورداره اما؛ تو یِ

دانلود رمان نم شب  از Shabnami1104

نم شب همیشه در کنار تخته سنگی روی شن‌های خیس و صدف‌وار ساحل نشسته بودم نفس عمیقی کشیدم که هم‌زمان نسیم ملایمی زلف‌های پریشان سیاهم را همانند قاصدک، در هوا به پرواز درآورد و با دست‌هایم پیراهن حریر سفید رنگم را که همراه موهایم در هوا معلق بود گرفتم به انگشت‌های پاهایم که روی شن و ماسه‌های آرام دریا خوابیده بودند نگاه کردم چقدر رنگ قرمز براق لاک‌هایم همراه با شن‌های زیر و روی پاهایم ترکیب زیبایی را پدید آورده بود ناگهان، با احساس خیسی بر روی صورت و لباس‌هایم، نگاهم را از انگشتانم گرفتم و به موج‌هایی دوختم که مانند دوستانی متحد دست در دست یک‌دیگر، به سمتم اول رمان نم شب هجوم می‌آوردند و در جلوی پاهایم به زانو می‌نشستند لبخندی بر لبانم آمد با صدای پرندگان و موج‌های خروشان، که سمفونی بسیار زیبایی ایجاد کرده بودند به خود آمدم غروب شده بود و چه غروب زیبا و دل نشینی نگاهم با پیراهن و موهایم گره خورد، که اکنون مانند موج‌های دریا کمی آرام گرفته بودند و از دست باد خارج شده بودند لاک قرمز پاهایم هنوز هم در تاریکی شب برق می‌زدند تکیه‌ام را به سنگ پشت کمرم دادم، سرم را روی آن گذاشتم و به آسمان خیره شدم و به فکر فرو رفتم به فکری عمیق که این داستان از کی شروع شد؟ درست هشت سالِ پیش دقیقاً چنین روزی بود با صدای زنگ هشدار گوشیم، چشم‌هام رو به سختی باز کردم و با بی‌حالی از روی تخت بلند شدم همین‌طور که با خودم حرف می‌زدم که چرا دیشبُ زودتر نخوابیدم؛ به سمت دستشویی به راه افتادم، که ناگهان با سر توی..

دانلود رمان زیرنویس نگاه تو  از آروشا سیف

زیرنویس نگاه تو دلارام در پی انتقام از گذشته میان کابوس هایش زندگی میکند ولی با دزدیده شدن خودش و خواهرانش توسط پسرانی زخم دیده تمام کابوس ها به حقیقت تبدیل میشوند… رمان پیشنهادی: دانلود رمان محاق دانلود رمان انتقام جویی سرد دانلود رمان حاملگی اجباری دانلود رمان خدمتکار هات من دانلود رمان سالوس  

دانلود رمان وادی عشق و گناه  از م.پریزن

داستان درباره ی دختری به اسم شیون که عاشق پسری میشه که هیچ علاقه‌ای به او نداره شیون که پدرش را از دست داده و چندی است مادرش نیز ازدواج کرده به شدت احساس تنهایی می‌کند؛ از این رو تصمیم می‌گیرد برای تنبیه شاهرخ با یکی از خواستگارانش ازدواج کند و… اول رمان شیون به ارامی سرش را از روی کتاب شعر برداشت به فضای سرد و خاموش پرک که پاییز همه ی هستی اش را ربوه بود،دیده دوخت نگاهی به دوسوی پارک انداخت و با وقوف به اینکه هنوز روح تازه ای بر آن جمع افزون نشده است،به خواندن ادامه ی شعری که هر کالمش را چنان حس می کرد که انگار از قعر وجودش بر می خاست،ادامه داد صدایش را اندکی باال برده بود و از سر حرص می خواند سایه ای که تا به در افتد من هراسات بدوم بر در چون شتابان گذرد سایه خیز گردم به در دیگر همه شب در دل این بستر جانم آن گمشده را جوید زین همه کوشش بی حاصل عقل سرگشته به من گوید زن بدبخت دل افسرده ببر از یاد دمی او را این خصا بود که ره دادی به دل آن عاشق بد خو را آن کسی را که تو می جویی کی خیال تو به سر دارد بس کن این ناله و زاری را بس کن او یار دگر دارد بغضی ناخوانده راه گلوی شیون را بست؛بغضی که تنها عشق لوث شده اش مسبب آن بود بسختی بغضش را فروبلعید و نگاهی گذرا به آسمان خاکستری پارک..

دانلود رمان مسافر  از armila98 

یه دخترِ زیبا و جسور که تو زندگی ش به کسی اجازه نمیده درموردش بد فکر کنه یا بهش توهین کنه آندیا یخ دخترِ بی سرپرسته ولی بایه زن و شوهر مهربون زندگی میکنه آندیا به اجبار پدر خونه ش با پسرِ اون ازدواج میکنه !!! اما چی میشه که آندیا به همچین ازدواجی تن میده؟؟ خب اگه آندیا قصدش ازدواج بوده آخه چرا با این پسر؟؟؟ یه پسرِ خودخواه که از بالا به همه نگاه میکنه و دختر جماعت براش سرگرمیه! چرا پسری که تا این حد مغروره به آندیا بهش پیشنهاد ازدواج میده ؟؟؟ چی به سرِ آندیا میاد ؟؟؟ آیا با این اتفاقاتی که براش می افته توانایی مقاومت داره ؟ رمان پیشنهادی: دانلود رمان عشق ابدی  

دانلود رمان دختری از دیار گل  از ms_my 

از دیار گل مارمالیتا تیموری زیبا که در سن کم عاشق نوه داییش میشه( و چقدر که با این پسر لج می‌کنه) عشقی پاک اما با مرور زمان و بزرگتر شدن این دو آدم همه چی کم کم عوض میشه عشق این دختر زیاد تر میشه و اما محسن پسر داستانمون چطور میخواد عشقش رو به این دختر ثابت کنه؟ اول رمان از دیار گل خانوم الهی:خب دخترا وقت تمومه برگه بزارین رو میز میترا آروم گفت:مارال برسونی ها منم آروم تر گفتم: خیلی خب ضایع نکن این الهی بو میکشه میفهمه برگه گذاشتیم معلم سوال ها رو گفت و ما شروع به جواب دادن کردیم معلم های ما هم خیلی عجیبنا پنچ تا سوال داده بعد زمانم همش ده مینه تازه سوال و جواب تو کلاس مینویسیم بعد میخونیمش و بعدشم ی کویز میترا زد به پهلوم سریع برگمو تو دید گذاشتم و اونم نوشت راحت میتونستیم دست خط همو بخونیم الهی:خب دیگه وقت تمومه برگه ها بالا برگه هامونو بالا گرفتیم و اونم جمع کرد و همزمان زنگ مدرسه خورد خسته نباشیدی به معلم گفتم و بلند شدم این روزا اصلا خوراکمم درست حسابی نبود همشم بخاطر اونه محسنمیترا:مارال،تو هنوزم نمیخوای به من بگی چرا اینطوری شدی؟؟؟ انتر نا سلامتی دوست دوران دبستانی هم هستیم تردید داشتم میترسیدم این روزا به همه چی شک داشتم اما اون دوستمه،اون تا الان همراهم بوده من:بهت میگم میترا اما الان نه قضیش طولانیه میترا:خب چهارشنبه چطوره؟؟؟ میتونیم اردو نریم و تو مدرسه بمونیم یا از خاله پریسا اجازه بگیر بیا خونه ما من :بنظرم تو مدرسه باشیم کیفش …

دانلود رمان نمیزارم بری  از ببار بارون 

داستان ، داستان عشق است مهتا دختری جوان اسیر عشق پسردایی تحصیل کرده اش رامتین است غافل از اینکه رامتین از او متنفر است… روزها میگذرد…ماه ها و سال ها روزگار دست این دو جوان را در دست هم میگذارد اما… این احبار حاصلی جز شب های غمگین و محزون مهتا و روزهای پرکار و خشمگین رامتین ندارد… اما! زمان همه چیز را حل میکند گذر زمان عشق مهتا را همچون جوانه ای در قلب رامتین کاشت و به دنیا امدن دو فرشته ی کوچک از جنس بهشت و با آمدن بهار عاشقی این جوانه رشد کرد و تبدیل شد به عشقی جنون آمیز عشقی که برای هردوی آنها شیرین بود… اول رمان روی تختم دراز کشیده بودم و با موهام ور میرفتم طبق معمول بهش فکر میکردم یاد لبخنداش که می افتادم، یه جوری میشدم انگار از ارتفاع چندصد متری پرتاب شده باشم، ت ِه دلم خالی میشد صدای مامانم رشته ی افکارم رو بهم ریخت مهتا؟؟ دخترم؟؟ کجایی؟؟ تو اتاقم مامان با دو اومد تو اتاق و بدون اجازه در رو باز کرد اِ مامان باز شما در نزدی؟ بابا شاید من لخت باشم خوب حاال من محرمتم دیگه زود باش اماده شو، آقاجون و دایی جون اینا دارن میان اینجا با اینکه خوشحال شده بودم اما برای اینکه ذوقم رو نشون ندم،گفتم: خوب چرا؟؟ مناسبتی داره؟؟ وااا! نه مادر مگه قراره مناسبتی داشته باشه تا بیان اینجا؟؟ همین طوری اومدن اوهوم لباسات رو عوض کن دیگه خیله خب شما که اینجایی نمی تونم عوض کنم برید بیرون تا عوض کنمسرش رو تکون داد و

دانلود رمان قمار باز  از لعیا علی عسکری 

از اتابک بزرگ تو مهمونی شرکت میکنه و برا اولین بار دخترشو که همه جا صحبت از زیباییشه میبره. اما زیادی به خودش مغرور شد و تو قماری که زدن سر دخترش شرط بست و اونا به صدرا صداقت از قهار میبازه…. رمان پیشنهادی:دانلود رمان عادلانه نیست فاطمه رنجبر دانلود رمان پاراهور مرضیه یگانه دانلود رمان نت های هوس مسیحه زادخو  

دانلود رمان حالا که من نیستم  از پگاه کاویانی

نفس هایم به شماره افتاده اند … هر کس که حکم نفسم را داشت خـدا گرفت بودنم میان این همه نابودی بی معناست … من همیشه بوده ام … بگذار برای یک بار هم که شده طعم نبودنم را بچشی … بعد این زمستان بهاری در کار نیـست … فصل بعد … “بـــــــی مـــن “است !!! رمان پیشنهادی: دانلود رمان شاه مهره  

دانلود رمان کوچه های بی کسی  از کیانا و شادی

دوست داری یه گوشه از خاطراتت رو برداری و بندازی دور کوچک ترین خاطره ای از بین زندگیت که گوشه ی ذهنت جا خوش کرده. یه خاطره ی کثیف که آتیشش تمام زندگیتو بسوزونه و هنوز اون آتیش تو زندگی من خاموش نشده داره تمام وجودم رو به آتیش میکشونه و من هنوز دارم با اون خاطره زندگی میکنم کاش بعضی از خاطره ها از ذهنت پاک بشن فقط نیاز دارم به یه پاک کن یه دفتر سفید یه زندگی جدید یا شاید یه فراموشی ابدی.. رمان پیشنهادی: دانلود رمان جنون جن عاشق

دانلود رمان پاییز فصل 1_2_3  از کمال فرزادپور

پاییز فصل ۱_۲_۳ داستانی با دو شخصیت متفاوت پاییز و نیما پاییز دخترم!؟ _بله بابا!!؟ +یه لحظه بیا اینجا کارت دارم.. _چشم بابا الان میام کتابمو گذاشتم رو زمینو ازجام بلند شدمو از اتاق رفتم بیرون،پدرم تازه از سر زمینای کشاورزی برگشته بود و گوشه ی خونه نشسته بودو مادرم براش چایی آورده بود،بابامم مشغول نوشیدن چای بود.. سلام کردمو رفتم کنارش نشستم به پشتی تکیه کردم.. _خسته نباشی بابا +ممنون دخترم _بامن کاری داشتین. رمان پیشنهادی: دانلود رمان کرشمه

دانلود رمان سوگلی من  از sh.k

 داستان راجب دو نفر امیر و سوگل هستش سوگل برای اینکه زندگی برادرش خراب نشه به عنوان خونبس خانواده زن امیر میشه لیسا زن امیر بچه دار نمیشه و قرار میشه که سوگل بعد از به دنیا اومدن بچه بره اما این وسط همگی قربانی یک انتقام بزرگ میشن انتقامی که عشقی بزرگ رو به وجود میاره ولی متاسفانه یه اتفاقی میفته که باعث جدایی این دو عاشق و …. اول رمان به سمت در رفتم در رو باز کردم آقا ماهان دوست داداشم پو یا بود بفرمایید آقا ماهان پوی ا نیومده هنوز نه هنوز ن یومده بسیار خوب هر وقت اومد بگ ید به من زنگ بزنن چشم چشمتون بی بلا خدا نگهدار خدانگهدار در رو بستم و رفتم مشغول شستن ظرف ها شدم که تلفن خونه زنگ خورد بله الو سوگول منم پویا ..داداشم خوبی کجایی ببین حول نکن باشه  من کلانتری هستم… اونجا چکار میکنی؟؟؟؟ سوگول آروم باش تروخدا ببی ن تقصیر من نبود خدا شاهده اتفاقی بود من نمیفهمم تو چی میگ ی پویا هیچی فقط به ماهان خبر بده که من ای نجام اصال خودتم ناراحت نکن گوشی رو گذاشتم پایی ن و سریع شماره آقا ماهان رو گرفتم بفرمایید آقا ماهان منم خواهر پویا آبجی پویا رو بردن کلانتری چی برا چی منم نفهمیدم گفتن که بهتون خبر بدم خیلی خوب باشه من الان میرم بی نم چه خبره شما خودتو ناراحت نکن الان به ساره میگم بیاد اونجا خیلی ممنونم ازتون دوباره رفتم و آشپزخونه رو جمع کردم دوباره صدا آیفون بلند شدمو رفتم دم دردر رو باز کردم…

دانلود رمان غریبه ی آشنا 

: لیلا که در یک خانواده گرم و صمیمی و سالم در شهرستان به دنیا آمده بود و بعد از قبولی در دانشگاه تهران به تنهایی راهی تهران میشه آنجا بعد از مجادله های فراوان به همکلاسی خودش ایلیا که پسر یکی از ثروتمندترین جواهرفروشی های تهران بوده و حسابی شیفته و عاشق لیلا شده بود دل میبنده این عشق با مخالفت شدید خانواده ایلیا روبرو میشه اما ایلیا از لیلا میخواد که….  

دانلود رمان در من برف میبارد  از فریال

یاس بی احساس لجباز …خالی ازهرگونه عشقی, با اومدن پسری ازجنس احساس… پرازمهربونی دنیای یاس تغییر میکنه اماسرنوشت بازی های دیگه ایی برای این دو درپیش داره بازی هایی که شکستن قلب رو درپی داره… اول رمان برف میبارید، دل من باز هواي اونو کرد هواي کسی که بیرحمانه از زندگیم بیرون رفت نمیدونم چطور دلش اومد که منو با این همه تنهایی و دلتنگی در گوشهاي از این زندگی جا بذاره و بره اون که عاشقم بود و میگفت: «بدون تو نمیتونم» اما رفت و جاي خالیش تو این زمستون توي این روز برفی خیلی خالیه. روز میعاد عشقمون، برف میبارید و بهم قول داد تو این روز آدمبرفی بزرگی را برایم درست کنه، چه زود فراموشش شد و فراموش کرد چقدر دلم گرفته چقدر دوست دارم فریاد بزنم و اسمشو صدا بزنم و بگم پسر، بیا دیگه طاقت ندارم اما چه فایده، نیست و رفته گریه کردم، زار زدم اما گوش نکرد، سنگ شده بود اون که تا اشک منو میدید طاقت نمیآورد اون که تا گریه میکردم خودشو نمیبخشید اما اینبار نه به گریه هام توجهی کرد نه به حرفام، فقط جدایی فقط رفت و دور شد. این برف، این زمستون باز منو تو حال و هواي اون و خاطره لعنتی برد. لعنت به من، لعنت به اون و لعنت بر این عشق. بازم این اشک من بود که با شنیدن صداي خواهرم تند اونو پاك کرد. میبینم که غمبرك زدي؟ باز چی شده؟ سرم را به طرفش چرخوندم و گفتم: نخود هر آش به تو ربطی نداره ـ هه خوبه والا، یه ……

دانلود رمان دیوانه وار دوستت دارم  از طاها زرگر 

دیوانه وار دوستت دارم آریا مهرگان پسری که یکبار شکست عشقی خورده قول داده هیچوقت عاشق نشه ولی وقتی به عروسی دختر داییش میره اونجا با آرام دختر یکی از دوستان قدیمی مادرش بوده آشنا میشه و… رمان پیشنهادی: دانلود رمان رنگ سیاه عشق

دانلود رمان عشق یه طرفه یمنا  

بنام آنکه به من زندگی بخشید بنام آنکه زندگی و ازم گرفت بنام دختری بی مادر بنام دختری تنها بنام کسی که عشق را آفرید نوری به زندگیم بخشید خلاصه: دختری ب اسم یمنا مادرش موقع ب دنیا اومدش میمیره و پدرش معتاد برادری که بعدازفوت…..

دانلود رمان عشق سرگرد  از سونیا دیلمی

 در مورد نویسنده ای به نام لاله معیری هست که به دلیل نیاز مالی برای جراحی مادرش/// به پیشنهاد مازیار حکیمی پسر خاله و نامزدش به عنوان پرستار کیوان فرخنده سرگرد خلبانی که به مدت ۱۰ سال در اسارت دشمن بوده مشغول به کار میشه که……

دانلود رمان آخرین فردا  از پرنا اسدی

تا کنون بشر نتوانسته عمر دقیق اکثر افراد را تخمین بزند…اما برای حداقل انسان ها زندگی شمارش معکوس خود را شروع کرده است…سخت است بدانی خیلی ها حسرت همان زندگی را میخورند که تو در تاریکی گذراندی…ای کاش بیشتر قدر زندگی خود را بدانیم… داستان نقل از زبان دختری است که تازه چشم به بیست و سومین بهار زندگی خود گشوده و متوجه میشود عمر زندگیش ارام ارام به پایان تلخ خود نزدیک میشود… اول رمان من سوزان کامران فرهستم…فرزند کوچک خانواده ی کامران فر.. پدرم ، ارسالن کامران فر صاحب بزرگ ترین کارخانه ی ماشین سازی و مادرم ، سولماز نیکونام همراه پدر در کارخانه است… برادرم تازه پا به سن بیست و پنج سالگی نهاده و دو سال از من بزرگ تر است…او به همراه پسر عمویمان ،سبحان در نمایشگاه اتومبیل مشغول به کار است… و من… دانشجوی بیوشیمی در دانشگاه }…{ هستم…معتبر ترین دانشگاه… بعد از مدت زمان طوالنی درس خواندن توانستم در کنکور رتبه ی پنجم را کسب کنم…به همین علت گل سر سبد خانواده ی کامران فر شده ام… برادرم سورن هم همانند من درس خوانده و رتبه ی دوازدهم را کسب نمونده بود…بعد از مدتی در دانشگاه هم نامی درکرده و برو و بیایی راه انداختم… اما افسوس…خوشی ها هم عمر کوتاهی دارند… داستان من برمیگردد به یک روز نحس… روزی که به دلیل سهل انگاری خود ، تمام زندگی ام را نابود ساختم … فصل اول *چقدر دلم تمام شدن می خواهد از آن تمام شدن هایی که بشود نقطه سرِخط و آنگاه دیکته تمام شود و من دیگر آغاز نشوم…* با قدم هایی که سست شده….

دانلود رمان هم دانشکده ایا  از فاطمه آقاجانی

این رمان درمورد یه دختر شیطون اول ترم دانشگاه حقوق که با دوتا دختر دوست میشه یکی از این دوستاش میخوره به پسر استاد… همون روز میفهمه این پسره دوتا دوست دیگه که نه پسر عمه و پسر عموش هستن خلاصه یه روز که با استاد کل کل میکنه استاد اونو از کلاس میندازه بیرون درهمون حال میبینه که پسر عموی پسره اونجاست و فقط رنگ چشاش عسلی. …… بعد از مدت ها میفهمه که اون پسره و پسر عموه باهم دوقلوهن.و هردو تاشون پسرخاله یکی از اون دختراست……… باید بخونی تا بفهمی حمید چه بلاهایی سر هانیه میاره… رمان پیشنهادی: دانلود رمان شب عروسی من

دانلود رمان به خاطر نجلا  از محدثه اخترشناس

به خاطر نجلا نجلا دختری از تبار بلوچستان دختری از جنس درد از جنس تحمیل دختری که به اجبار پدرش و طبق سنت خانوادگیش به عقد پسر عمویی در میاد که هیچ علاقه ایی بهش نداره … نجلا دانشگاه تهران قبول میشه و به همراه دوستش شوکا به تهران اول رمان به خاطر نجلا میره …پدرم چهل و نه سییالشییه و مادرم چهل سییال پدر مادرم دختر خاله پسییر خاله هستن از پسر عموم عامر براتون بگم سالشه۲۳ سیمای قشنگی داره اما برای من هیچ جذابیتی نداره شاید بخاطر اینکه هیچ علاقه ایی بهش ندارم به گفته ی پدرم از وقتی که متولد شدم اسم عامر را روم گذاشتن یعنی از بدو تولدم برای آیندم تصمیم گرفتن …… و من باید به تصمیم پدرم احترام بذارم درصد ازدواج ها ۹۰ در طایفه ی ما کسی نمیتونه بیرون از فامیل ازدواج کنه و طایفه ایی صورت میگیره وارد اتاقم شدم طلاهای زی ادی که عامر برام خریده بود رو پوشیدم برعکس بقیه ی زن ها هیچوقت طلا دوسییت نداشییتم اما بخاطر سیینتمون و اصرار عامر مجبور بودم که همه رو بپوشم لباس های بلوچیه سییورمه ایی رنگم رو که با پارچه ی مخملی زیبا با نگین های ریز نقره ایی بود هک شده بود پوشیدم زیه رنگ رنگیه خیلی قشنگی روی لباسم بود که جلوه ی قشنگتری به لباسم میداد زی چیه؟ زی دونوع است زیه ماشینی و زیه دستی زیه دستی از اسمش مشخصه و با دست زده میشه نخ های رنگارنگ که به صورت طرحدار بر جلوی لباس دوخته میشن و زیه ماشینی برعکس درست مثه قالی های ماشینی و دست بافت… مشغول پوشیدن طلا…

دانلود رمان روزهای سرد عاشقی

صداى حركت چرخ هاى اتوبوس بر روى جاده ى پر پيچ و خم دخترك نابينا را به خودش آورد ؛ اوتا به حال بدون پدر و مادر خود جايى نرفته بود و شايد هم دليل ترسش از اين مسافرت همين مى باشد//// دلارام دستش را بر روى دست كارولاين كه درست كنارش نشسته بود گذاشت و به آرامى فشرد و به صداى پدر و مادر خود كه درست بيرون اتوبوس روبه شيشه ى دلارام ايستاده بودن و با جملات به سلامت خترم خدا به همراهت باشد او را بدرقه ى مسافرت مى كردند گوش داد… ساعت ها از حركت اتوبوس گذشته بود///

دانلود رمان بعد از من زندگی کن  از زهرا منتظریان

از من زندگی کن داستان درباره دختری به اسم شیدا هست شیدا بخاطر حرفه اش که اصلا هم بهش علاقه ای نداره ناخواسته وارد یه باند قاچاقچی میشه که همین ورود اجباری راه پر پیچ و خمی رو برای شیدا به دنبال داره و به کل زندگیشو از این رو به اون رو میکنه… آیا شیدا میتونه این راهو با موفقیت طی کنه؟ آیا از این رو به اون رو شدن زندگی شیدا از خوب به بده، یا از بد به خوب؟؟؟ اول رمان از من زندگی کن امشب همه چيز رو براه است همه چيز آرام… آرام…. باورت ميشود؟ ديگر ياد گرفته ام شبها بخوابم “با يک آرامبخش” تو نگرانم نشو ! همه چيز را ياد گرفته ام ! راه رفتن در اين دنيا را هم بدون تو ياد گرفته ام. ياد گرفته ام که چگونه بيصدا بگريم ! ياد گرفته ام که هق هق گريه هايم را با بالشم بيصدا کنم ! تو نگران نشو!! همه چيز را ياد گرفته ام ! ياد گرفته ام که چگونه با تو باشم ب ی آنکه تو باشی ياد گرفته ام نفس بکشم بدون تو و با ياد تو ! ياد گرفته ام که چگونه نبودنت را با رويای با تو بودن و جای خال ی ات را با خ اطرات با تو بودن پر کنم. تو نگرانم نشو!همه چيز را ياد گرفته ام! ياد گرفته ام بی تو گريه کنم … و بدون شانه ات قدم بزنم. ياد گرفته ام که ديگر عاشق نشوم و دل به کسی نبندم. و مهمتر از همه….. ياد گرفته ام با يادت زنده باشم و زندگ ی کنم ! اما هنوز….

دانلود رمان مرا آزاد کن  از آرزو فیضی

میخواهم از زنی بگم که همیشه دنیا برعکس تصوراتش چرخید دختر قصه ما تو خانواده مذهبی و بین ۳ تا پسر بزرگ میشه با موافقت حاج باباش کاملا سنتی ازدواج میکنه .درست زمانی که تو قلبش نسبت به همسرش حسی پیدا میکنه و خدا ثمره زندگیشون رو میده .طوفانی سهمگین میاد و زندگیشون رو از هم می پاشونه حالا میخواهیم همراه بشیم ببینیم زنه قصه ما در مقابل سختیها چطور دوام میاره.. اول رمان با صداي مامان چشمهام رو باز میکنم با دیدنش بالاي تختم لبخند میاد به لبام مامان قشنگم عادت داره بچه هاشو و شوهر گرامیشو خودش بیدار کنه گله مامان زهرام من- چشم خانم خوشگله بیدارشدم مامان- وا جاي سلامته ورپریده بلند میخندم و میپرم یک ماچ آبدار از لپهاي تپلش میکنم همیشه از اینجور ماچ بدش میاد یکدونه میزنه پس کله ام  مامان- درست شو دختر البته از تو نباید انتظار داشت وقتی مامان میره سریع میپرم سر کمد تا لباس راحتیم رو عوض کنم چون این حاج باباي ما بدش میاد دختر باز بگرده یک بلیز آستین بلند همراه یک شلوار دمپا گشاد بر میدارم و میپوشم شونه رو برمیدارم و موهاي بلندم رو شونه میزنم بابا هیچ وقت بهم اجازه کوتاهی مو نمیده میگه همه زیباي زن به موهاي بلندش ،حاج بابا دیگه به تصویرم تو آیینه نگاه میکنم زیباي افسانه اي و خاصی ندارم اما مامان میگه چهره معصومی دارم..راست میگه همین چهره معصومم باعث شده بابا اجازه بده حداقل دیپلم بگیرم مامان- کجا موندي پس صداي بلند مامان من رو به خودم میاره سریع موهام رو میبندم و به طبقه پایین میرم..

دانلود رمان تارهای بی تار و پود  از هستی آریان 

دختری هفده ساله که به صدایی دل میبازد ، غافل از اینکه کسی در حوالی او دلش را گم کرده است ؛ طرف عشق را میگیرد و قانون عشق رنج کشیدن است! اول رمان تارهای گیتارم مصداق روح توست ، تند و تیز اما خوش آوا و دلنشین! تارهایش کشیده شود صدایش در می آید و تفاوت صدای گیتاری که میان وجود تو باشد و گیتاری که همیشه ی خدا در میان دستان من است ل تو کل دنیای پیش روی مرا بردارد و در این باشد که صدای آن ما دیوانگ ی دل شیدای مرا به جنون تام برساند! اندک آمده بودم ساز زدن یاد بگیرم اما افسون سازهایت کار دستم داد و امان از آن نوایی که هرگز از هیچ سازی به جز گلویت خارج نشد… امان از منی که فکر و ذکرم این شد که اگر روزی نباشی ، اگر روزی نبینمت ، اگر یک روز صبح که از خواب بیدار شدی به هزار و یک دلیل قصد سفر کنی و از این شهر عجایب که این روزها دست کمی از آن شهر عجایبی که آلیس خودش را در آن گم کرد ندارد پا پس بکشی ، م ن تنهای با خیالت تنهاتر سرشار از خیالت و بدون صدایت چه کنم؟! با احساس سنگینی نگاهش روی خودم فشار دستمو از روی تارهای گیتارم برداشتم و سر جام جا به جا شدم ؛ نگاهش رنگ گله داشت و خوب میدونستم که از چی گله منده! مربی سخت گیری بود و توی طول این هفت ماهی که

دانلود رمان سرنوشت آریانا  از آریانا عاشوری زاده

راجع به دختری بلند پرواز و شوخ و خوش اخلاقه که عاشق نظام و عملیاته توی زندگیش خیلی سختی ها رو تحمل می کنه پدرش به کما می ره خانواده ی پدریش باهاش بدن، مشکلات زیادی داره اما بعد از چند سال وارد نظام می شه. هدف دختر رمان ما اینه که تمام مجرم ها رو تحویل قانون بده که در حین این عملیات زندگیش از این رو به اون رو می شه اول رمان روی تختم دراز کشیدم دست راستم رو زیر سرم گذاشتم نگاهم رو به دیوار یاسی اتاقم دوختم عذاب وجدانی که درونم بود من رو راحت نمی ذاشت باز مثل همیشه ماجرای پدر بزرگ قلبم رو به درد آورده بود من جز مرگ پدر بزرگم هیچی یادم نمی آد جز اون انفجار بمب هیچی یادم نمی آد تمام خاطرات قبل از انفجار بمب از ذهنم پریده بود. من هشت ساله بودم که مرگ پدر بزرگم رو با چشم های خودم دیدم بچه بودم یه بچه چی حالیش می شه هنوز کلی سوال توی ذهنم هست یعنی باعث مرگ پدر بزرگ من بودم پنج سال قبل صدای خنده هامون کل خونه رو برداشته بود. -اگه از خط بزنی بیرون باختی ها.  -نه نمی زنم. دست گرم و چروکیده ی پدر بزرگ رو توی دست های بچه گونه ام گرفتم. -بابا بزرگ هیچ وقت تنهام نذار تنها همبازیه من تویی. لبخندی زد که چروک گوشه ی چشمش نمایان شد مهرش به دلم نشست. من رو توی آغوشش گرفت و گفت: من همیشه پیشتم هیچ وقت تنهات نمی ذارم. بوی عطرش به مشامم

دانلود رمان حکم مرگ  از Fatemeh.E.M 

قاضی حکم داد! قصاص! به چه دلیل؟ حفظ ناموس! ( ویژه کسایی که غمگین دوست دارن ) اول رمان مسعود قاضی-آقای مسعود گیلکی؛ درسته؟ -بله حاج آقا. قاضی- خودت و معرفی کن. – من مسعود گیلکی، فرزند ابالفضل گیلکی، متولد سال سه آذر هفتادو دو ساکن تهران هستم. قاضی پرونده زیر دستش رو ورق زد و گفت: قاضی- قبول داری که داوود خسروی رو کشتی؟ دستای دستبند زدم رو به نشونه تایید حرفم آوردم باالا با التماس گفتم: – حاجآقا من اون رو به قصد کشت نزدم. قاضی با چشمای ریز شده گفت: – به قصد کشت نزدی، ولی حاالا زیر خاک هستش، جواب سوال منو بده. تو داوود خسروی رو زدی یانه؟ نفسم لرزون بیرون دادم، سرم رو زیر انداختم و گفتم: -بله آقای قاضی، من زدمش. قاضی- چرا اون رو به قصد کشت زدی؟ توی فکر رفتم….  

دانلود رمان دل من  از آسمان اصغرزاده 

هلیا گلی که از درون گل دیگری روئیده است گاه یک شباهت و یک عشق یک طرفه سرنوشت را برهم میریزد و ارامش قلب را تا مرز نیستی میکشاند.. اول رمان با دو درو باز کردمو نفس زنان از پله ها بالا رفتم که با مهرداد رو به رو شدم خواستم دوباره برم بالا که گفت چخبرته چرا عجله داری با عجله گفتم گوشیمو جا گذاشتم نگار منتظرمه…گفت حالا کجا میرین انقد عجله دارین من:دوردور مهرداد اخمی کردو گفت دور دور ینی چی درس حرف بزن با جیغ نگار که از حیاط میمومد رو دستی زدم تو سرمو با عجله رفتم بالا گوشیمو برداشتمو دوباره برگشتم رفتم سوار ۶۰۲ نگار شدمو رفتیم پارک نزدیک خونمون وقتی پیاده شدم نگار چپگی نگام کردو گفت:خاک تو سرت هلیا میخواستی دیرتر بیای یه گوشی برداشتن چقد طول میکشه.چشامو گرد کردمو گفتم حالا یادت افتاده تازه زد تو سرمو گفت نکن چشاتو اونجوری گرخیدم حالا چرا دیر آمدی واقعا من:بابا این مهرداد تو پله ها گیرم انداخت گفت کجا میری با این عجله گفتم با تو میرم دوردور اونم عصبانی شد با این حرفم نگار چشاش برق زدو گفت جونم غیرت یه دونه کوبیدم تو سرشو گفتم خفه حالا برو پفک بخر بیا بخوریم نگار اوقی کردو گفت متنفرم از پفک ولی الان میرم چیپس و تخمه میخرم وبا دو ازم دور شدنم نشستم رو نیمکت که گوشیم زنگ زد شماره خونه بود من:بله مامان:سلام دختر کجایی؟من: با نگار اومدم بیرون مامان صداشو آروم کردو گفت زود بیا مهرداد عصبانیه بعدم قطع کرد نگار در حالی که چیپس میخورد اومد نزدیکمو گفت کی ..

دانلود رمان قلب زیبای من  از فری بانو 

: این رمان بر اساس واقعیت نوشته شده و خود نویسنده هیچ دخالتی در آن نداشته و فقط به دلایلی از سختی های یک زندگی ، نامردی ها، دروغ ها، عشق ها سنگی و عشق پولی درباره زندگیه دختریه که جز خودش و خداش واقعیت های شیرین زندگی و نمیدونن…