ژانر‌ها: غمگین

دانلود رمان اشتباه ساده  از maral_hsi

اشتباه ساده پروا دختری که با تمام وجود عشقشو میپرستید با یه اشتباه ساده که مقصر اصلیش نبوده از عشقش دور میشه. تمام مدت سعی میکنه کاری کنه که عشقشو برگردونه و بی گناهی خودشو ثابت کنه. پروا تمام مدت دردای زیادی رو تحمل میکنه ولی تسلیم نمیشه. با تمام وجود سعی میکنه عشقشو پس بگیره. حقشو پس بگیره رمان پیشنهادی: دانلود رمان داری میری متن اول رمان اشتباه ساده نمی‌دونم اسمش رو چی بذارم، عشق؟ اشتباه؟ سادگی؟ تنها اشتباه من فقط سادگی بود، فقط عشق بود، شایدم گناه! همه‌ی بدبختی من از اون شب کذایی شروع شد. با ورود اون توی زندگیم، همه‌ چیز زیر و رو شد؛ باورام، اعتقاداتم، عقایدم، همه چیز عوض شد. شاید بچگی کردم که باورش کردم، شاید اشتباه کردم بهش علاقه‌مند شدم، فقط می‌تونم خودم رو، حالم رو، آینده‌م رو دست تقدیر بسپارم! صبح با صدای گوشیم از خواب بیدار می‌شم، می‌رم یک دوش ده دقیقه‌ای می‌گیرم، بعدش هم موهای لخت و بلندم رو سشوار می‌کشم و مانتوی سرمه‌ای و شلوار جین مشکی و مقنعه‌ی مشکیم رو می‌پوشم و بدون صبحونه از خونه می‌زنم بیرون. تصیمیم گرفته بودم که تا یک مسیری رو پیاده برم، توی افکار خودم غرق هستم، که گوشیم زنگ می‌خوره، نگاهی به اسم روی صفحه می‌ندازم، اسم دکتر خاموش و روشن می‌شه، تعجب می‌کنم چون انتظار نداشتم زنگ بزنه! قبل از این که قطع بشه، تماس رو برقرار می‌کنم: بله؟! سلام صبح بخیر خانم، خواب که نبودی؟ نه بیدارم، اتفاقی افتاده این ساعت تماس گرفتین؟ نه! حتما باید اتفاقی افتاده باشه مگه؟! زنگ زدم بگم اگه وقت داری با هم صبحونه رو بخوریم؟ آقای دکتر! من اشتباه کردم به شما پیام دادم، شما بذارین    

دانلود رمان همدم روزهای سخت من  از saba_sh78

همدم روزهای سخت من داستان در مورد دختری به اسم عاطفست که دستفروشه که با یه تصادف زندگیش از این رو به این رو میشه…. اول رمان همدم روزهای سخت من ﺑﺪﻭ ﺑﺪﻭ ﺷﺎﻝ ﻭ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻓﻘﻂ ﺭﻧﮕﯽ ﺑﺪﻭ ﺑﯿﺎ ﺑﺪﻭ ﺑﯿﺎ ﮐﻪ ﺗﻤﻮﻡ ﺷﺪ…. -ﺧﺎﻧﻮﻡ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﯾﺪ ﺧﯿﻠﯽ ﺧﻮﺷﮕﻞ ﻫﺴﺘﻨﺎﺍﺍﺍ ﺧﺎﻧﻮﻡ:ﻧﻪ ﻣﻤﻨﻮﻥ -ﺁﻗﺎ ﯾﻪ ﺷﺎﻝ ﻭﺍﺳﻪ ﺧﺎﻧﻮﻣﺖ ﺑﺨﺮ ﺁﻗﺎ:ﻣﻤﻨﻮﻥ ﻭﺍﺍﺍﯼ ﺧﺪﺍﺍﺍ ﭼﺮﺍ ﻫﯿﭽﮑﺲ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﺍﺯ ﻣﻦ ﻧﻤﯿﺨﺮﻩ ﭘﻮﻟﯽ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺭﻡ ﻗﺮﺍﺭ ﺑﻮﺩ ﺑﺮﮔﺸﺘﻢ ﺧﻮﻧﻪ ﻭﺍﺳﻪ ﻣﺎﻣﺎﻥ ﺩﺍﺭﻭﻫﺎﺷﻮ ﺑﺨﺮﻡ… ﺧﻮﺩﻣﻮ ﻣﻌﺮﻓﯽ ﻧﮑﺮﺩﻡ ﺳﺎﻟﻤﻪ ﯾﻪ ﺧﻮﺍﻫﺮ ﻭ ﯾﻪ ﺑﺮﺍﺩﺭ ﺑﻪ ﺍﺳﻤﺎﯼ ﻋﻄﯿﻪ ﻭ ﻋﻤﺎﺩ ۱۹ ﺍﺳﻤﻢ ﻋﺎﻃﻔﻪ ﻫﺴﺖ ﺳﺎﻝ ﭘﯿﺶ ﺍﺯ ﺩﺳﺖ ﺩﺍﺩﯾﻢ ۱۰ ﺳﺎﻟﺶ ﭘﺪﺭﻡ ﺭﻭ ۱۲ ﺳﺎﻟﺸﻪ ﻭ ﻋﻤﺎﺩ ۱۴ ﺩﺍﺭﻡ ﻋﻄﯿﻪ ﺑﺎﺑﺎﻡ ﻣﺎﻣﺎﻧﻤﻮ ﺑﺎ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﮐﻮﭼﮏ ﺗﻨﻬﺎ ﮔﺬﺍﺷﺖ ﻭ ﺭﻓﺖ ﭘﯿﺶ ﺧﺪﺍ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﻫﻢ ﻭﺍﺳﻤﻮﻥ ﭘﺪﺭﯼ ﮐﺮﺩ ﻫﻢ ﻣﺎﺩﺭﯼ ﻭﺿﻊ ﻣﺎﻟﯿﻤﻮﻥ ﺗﺎ ﻭﻗﺘﯽ ﮐﻪ ﭘﺪﺭﻡ ﺯﻧﺪﻩ ﺑﻮﺩ ﻣﺘﻮﺳﻂ ﺑﻮﺩ ﭘﺪﺭﻡ ﺗﻮﯼ ﯾﻪ ﮐﺎﺭﺧﻮﻧﻪ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩ ﺑﺎ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭﻡ ﺧﺮﺝ ﻭ ﻣﺨﺎﺭﺝ ﺧﻮﻧﻪ ﺍﻓﺘﺎﺩ ﺑﻪ ﺩﻭﺵ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎ ﻣﺮﮒ ﭘﺪﺭﻡ ﻭﺿﻌﯿﺖ ﻣﺎﻟﯽ ﻣﺎ ﺧﯿﻠﯽ ﺍﻭﻣﺪ ﭘﺎﯾﯿﻦ ﻃﻮﺭﯾﮑﻪ ﭘﻮﻟﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺳﯿﺮ ﮐﺮﺩﻥ ﺳﺎﻟﻪ۲ ﺳﺎﻟﻪ ﻭ ﻋﻤﺎﺩ ۴ ﺳﺎﻟﻢ ﺑﻮﺩ ﻭ ﻋﻄﯿﻪ ۹ ﺷﮑﻤﻤﻮﻧﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﺍﻭﻥ ﺯﻣﺎﻥ ﻣﻦ ﺑﻮﺩ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺳﻪ ﺗﺎ ﺑﭽﻪ ﺑﺎﯾﺪ ﮐﺎﺭ ﻣﯿﮑﺮﺩﻭ ﻣﺠﺒﻮﺭ ﺑﻪ ﺩﺳﺘﻔﺮﻭﺷﯽ ﺷﺪ ﻭ ﺭﻭﺳﺮﯼ ﻣﯿﻔﺮﻭﺧﺖ ﺗﻨﻬﺎ ﺩﺍﺭﺍﯾﯽ ﺯﻧﺪﮔﯿﻤﻮﻥ ﯾﻪ ﺧﻮﻧﻪ ﻫﺴﺖ ﻭ ﺍﮔﺮ ﺍﯾﻦ ﺧﻮﻧﻪ ﺭﻭ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﺟﺎﯾﯽ ﻭﺍﺳﻪ ﺯﻧﺪﮔﯽ ﻫﻢ ﻧﺪﺍﺷﺘﯿﻢ ﺑﺎ ﻭﺟﻮﺩ ﺍﯾﻨﮑﻪ ﺑﭽﻪ ﺑﻮﺩﻡ ﺑﻪ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﮐﻤﮏ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺻﺒﺤﺎ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﻣﯿﺮﻓﺘﻢ ﻭ ﻋﺼﺮﻫﺎ ﮐﻤﮏ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﺳﺘﻔﺮﻭﺷﯽ ﻣﯿﮑﺮﺩﻡ ﺑﻌﺪ ﺍﺯ ﮔﺬﺷﺖ ﻣﺪﺗﯽ ﺩﯾﮕﻪ ﻧﻤﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺑﻪ ﻣﺪﺭﺳﻪ ﺑﺮﻡ ﻭ ﻣﯿﺨﻮﺍﺳﺘﻢ ﺻﺒﺤﺎ ﻫﻢ ﮐﻤﮏ ﻣﺎﺩﺭﻡ ﺩﺳﺘﻔﺮﻭﺷﯽ

دانلود رمان خیال تو می ارزد به داشتن همه  از سارا افرا 

خیال تو می ارزد به داشتن همه ساحل دختری که کسی رو جز عزیزش نداره .و پدرو مادرش رو سالهاقبل از دست داده در یکی از روزها که جلوی خونه از ماشین پیاده میشود با زن و پسری آشنا میشود که مسیر زندگیش اش را به کل تغییر می دهد اول رمان خیال تو می ارزد به داشتن همه ازماشین پیاده شدم نگام به زن و پسری خوردکه انتهای کوچه ی بن بست جلوی درقدیمی و زنگ زده خونه عزیزایستاده بودند سالم کردم زن مسن که مشغول حرف زدن باببخشیدباکی کاردارید؟! پسری که به نظر میومد پسرش باشه بود .باشنیدن صدام به عقب برگشت کمی مکث کرد توی چهره ام دقیق شد ویهو ب*غ*لم کرد جاخوردم!! باشوقی که توی صداش پیدا بود گفت . توبایدساحل باشی چقدربزرگ شدی عزیزکم هنوزجمله اش تموم نشده بود که دربا صدای تیکی بازشدواردحیاط شدیم عزیزهمان طورکه چادراش را مرتب میکردبه سمت زن امد درآغوشش کشید ازبرق توی چشماش.پیدا بود که از دیدن این زن خوشحال همین طورکه باهم ازحیاط ردمیشدیم عزیزنگاهی به پسرهمراه زن انداخت زینت این امیرمهدی ! می بینی دیگ برای خودش مردی شدهاره خودش . ماشالله بزنم به تخته چه مردی شده واسه خودش خدافظ اش کنع پس احسان کو نمیبینمش!! زینت سری ای روی تاسف تکون داد میخوای کجاباشه عزیز وردل اون دایی کله شقش هرکاری کردم نتونستم موندگارش کنم . اخرشم رفت ان شالله زودی برمیگرده به دلت بد راه نده کمی مکث کرد . دستی گوشه ل*ب*ش کشید ومتفکر به عقب نگاهی انداخت زینت جان پس قاسم کو نکنه بچه ام پشت درباشه ساحل برو اومدم برم سمممت در که زینت چرخید مد دسممت

دانلود رمان ساحل نشین اشک  از مرضیه اخوان نژاد

: این رمان درباره ی زندگی دختری به نام اسما است اسما به پسری به نام شهرام علاقه مند است آنها تصمیم می گیرند که با هم ازدواج کنند اما درست زمانی که شهرام و خانواده اش به خواستگاری اسما می آیند….. پسر عموی اسما هم از او خواستگاری می کند پدر و برادر اسما، او را مجبور به ازدواج با پسر عمویش حامد می کنند….///

دانلود رمان با یادت زندگی کردم  از س.شب

با یادت زندگی کردم داستان درباره ی عشقی دیده نشده از دختری سرخورده از عشقه که پس از سالها دوری از عشقش زمانه دوباره اونو مقابل عشق قدیمیش قرار میده اول رمان با یادت زندگی کردم باتنی خیس عرق از خواب پریدم بازم همون کابوس تکراری سال هنوز دست از سرم برنمیداره بازم اون خندهای ۸ نمیدونم کی قراره از شرش خلاص شم باگذشت لعنتی خیلی وقت بود که کابوس نمیدیدم ولی انگار دوباره شروع شده بود اوایل هرشب کابوس میدیدم ولی کم کم کابوسام کم شده بود ولی چند وقته دوباره به سراغم امده انگارهمون شب بود هنوز صدای خندهای اونو گریه های خودم تو سرمه نشده بود اروم به طرف دستشویی رفتم ۵ از روی تخت بلند شدم ساعت هنوز بصورتم اب زدم به چهره ی پریشونم نگاه کردم چقدر با خودم غریبه بودم به اتاق برگشتم دوباره روی تخت دراز کشیدم به سقف خیره شدم کی میخوای دست از سرم برداری من واقعا عاشقت بودم چرا باهام اون کارو کردی اینقدر به سقف نگاه کردم که کم کم چشمام بسته شد با صدای در بیدار شدم مامان امد تو اتا بیتا جان مادر بیدار شو امروز مگه کلاس نداری مامان بیدارم امروز صبح کلاس ندارم بابا رفته نه باز کابوس دیدی نه پس چشمات چرا قرمزه مجبور بودم بهش دروغ بگم نمیخواستم نگرانش کنم بخاطر ریمل جدیده فکر کنم جنسش زیاد خوب نبود بهش حساسیت پیدا کردم مگه نمیگم اینقدر از این اشغالا به چشمات نزن اخر کور میشی باشه سعی میکنم کمتر بزنم حالا شما برید پایین من الان میام مامان از اتاق بیرون رفت اون اوایل که کابوسام بیشتر

دانلود رمان پاییز فصل 7  از کمال فرزادپور

پاییز فصل ۷ نیما از روستا راه افتاد سمت مشهد بعد دو ساعت رانندگی رسید به نزدیکی شهر مشهد چیزی نمونده بود که برسه.. از اونجا به بعد هرچی که میدید براش آشنا بود مردم،تابلوها؛ خیابونا و ساختمونا…یک هفته دوری از فضای شلوغ شهر و حالا دوباره برگشته بود تا به زندگی تو این شهر ادامه بده.. ساعت نزدیک ۱۱ بود که رسید به ورودی شهر مشهد؛داشت رانندگی میکرد که گوشیش زنگ خوردو طبق معمول اینبارم پاییز بود.. _الو سلام نیما رسیدی!؟ +سلام پاییز،آره الان مشهدم ۲۰ دقیقه دیگه خونه ام… _منم خوابگاهم،میگم میای ببینمت!؟البته اگه خسته نیستی! رمان پیشنهادی: دانلود رمان پناه دانلود رمان بد یمن دانلود رمان کرشمه دانلود رمان توتیای چشمم

دانلود رمان برزخ اما بهشت  از نازی صفوی

این کتاب از زبان دختری به اسم ماهنوش هستش که بعد از طلاق از همسرش دچار بیماری روحی میشه در این هنگام دختر خاله ی ماهنوش، رعنا که حتی از خواهر هاش باهاش بیشتر احساس صمیمیت و راحتی میکرده.. همراه با دخترش کیمیا به ایران میان و وضعیت ماهنوش رو به بهبودی میره اما مدتی بعد مشخص میشه که رعناسرطان داره وبعد ازمرگ رعنا،ماهنوش سرپرستی کیمیا.دختر رعنا رو به عهده میگیره.در این راه حسام،برادر رعنا و پسرخاله ی ماهنوش بهش کمک میده..////

دانلود رمان کوله بار عهد  از مهرداد انتظاری

کوله بار عهد هیراد که قصد ادامه تحصیل در خارج از کشور را دارد با دیدن گلناز دختر همسایه جدیدشان منصرف شده و یک علاقه متقابل بین هرداد و گلناز شکل می گیرد. شکوه مادر گلناز نیز به هرداد ابراز علاقه می کند ولی هیراد ناراحت شده اما شکوه … اول رمان کوله بار عهد سحرگاه غريبي بود….. با د پاييزي از هر سو مي وزيد و شاخه هاي درختان را به بازي مي گرت و هر از چند گاهي برگ زردي از شاخسار درختي خزان زده جدا گشته ، بر زمين مي غلطيد. هنوز خورشيد از پس كوههاي سر به فلك كشيده بيرون نيامده بود تا بر زمينيان نور گستراني كند. تاريكي نزديك سحر ، رنگ سياه و هم آلودي به هر سو پاشيده و زمين انتظار آغاز صبحي ديگر را مي كشيد. تنها صدايي كه به گوش مي رسيد صداي مرغ حق بود كه حق حق گويان خبر از پايان شب داشت و كمي كه دقيق مي شدي صداي آشناي جاروي رفتگران كه برگهاي زرد و خشك را از زمين سرد مي ربودند به گوشهايت مي نشست. طنين صداي خش خش برگهاي خزان زده قصه خزان زندگي گويي همين سرنوشت براي آدميان نيز رقم خورده و پس از عمري زيستن به ناگاه باد سرد و تند و خشن پاييزي در ميان انسانها در گرفته گلي از ساقه هاي تنومند گلبوته سرنوشت جدا كرده با خود به نيستي مي كشاند. رفتگران كه ساعتي پيش از خواب خوش برخاسته آرام آرام مشغول كار گشته بودند با چشماني خواب آلود برگهاي پاييز زده را از خيابانهايي كه قطعات متعدد گورستان شهر را از…

دانلود رمان پارادوکس تلخ  از آریانا عاشوری زاده 

پارادوکس تلخ داستانی پر از هیجان، پر از گریه و شادی داستانی درباره ی دختری بنام رها، رهایی که بخاطر یک اشتباه زندگی خودش رو دستی دستی تباه می کنه، رمانی درباره ی مرد مغرور و لجبازی به اسم سپهر، سپهری که رها رو مثل یک پرنده تو قفس میندازه و سر یک‌ اتفاق باهم ازدواج می کنن ذهن سپهر فقط با یک کلمه پر شده “انتقام” انتقامی دردناک که باعث رنج رها می شه…! اول رمان پارادوکس تلخ کف دستم رو زیر چونه ام گرفتم و مردم رو از نظر گذروندم. کافه ی بسیار شیکی به نظر می رسید مهم ترین عاملی که در ارزش کافه تأثیرگذار بود قهوه بود که گارسون با لباس کاری تعیین شده ای که به تن داشت. یونیفرم مشکی و پاپیون سفید به دست مشتری می رسوند. کیفیت قهوه ی کافه از بقیه تجهیزاتش خیلی بهتر بود. قهوه ی این کافه در کل شهر سر زبون افتاده بود نگاهم سمت تابلوی بزرگی چرخید که گوشه ی کافی شاپ قرار داشت و این متن برای جلب مشتری روش نوشته شده بود: بازم این کافه و شومینه و این میز چوبی تو داری زیر لب میگی : چه جای دنج و خوبی! نگاه سرسریت رو لیستِ تکراری می چرخه ازم می پرسی: چی می خوای؟ میگم: “هر چی که تلخه شاید قهوه”…می پرسی: تُرک؟ میگم: نه…فرانسه همیشه این دیالوگ اشتباهِ این سکانسه حاال دیگه شروع کردی بگی حرفاتو کم کم

دانلود رمان مهر زیبا  از فریدا مولایی 

داستان دختری گوژپشت که همه ازش می ترسن ، ولی طی یک اتفاق با یه پسری از شهر دیگه به صورت تلفنی دوست میشه و مشکلشو پنهان میکنه ، پسره هم شدیدا وابسته ی این میشه و تصمیم میگیره علی رغم اینکه خواهر دوستش پریسا دوستش داره به خواستگاری زیبا بره ، از طرفی هم مادر زیبا به شدت مخالف اومدن خواستگارها هست و اول رمان با سوزش شدیدی که روی کتفم حس کردم از خواب بیدار شدم یا بهتر بگم پریدم همه تنم عرق کرده بود نفس نفس میزدم، قیافه عصبانی زندایی اکرم رو دیدم چند ثانیه طول کشید تا بشنوم چی داره میگه با چشمای عصبانیش نگام میکرد و گفت : آخه دختر نه بیدار بودنت مثل آدمه نه خوابیدنت، این چه صدایی که از خودت درمیاری؟؟ این سه تا بچه از دست تو خواب ندارن، مثل آدم بخواب!!! انگشتشو که داشت کتفمو سوراخ میکرد برداشت، تهدیدم کرد که اگه بازم موقع خواب سر و صدا کنم، جامو توی انباری میندازه رفت سمت حسین، مثل برق گرفته ها نشسته بود و داشت منو نگاه میکرد شروع کرد قربون صدقش رفتن هفت سالی میشد که خونه دایی حمید زندگی میکردم بعد از اون اتفاق که مادرم خودشو سوزوند، دیگه پدرمو ندیدم حسین پنج سالش بود کوچکترین فرزند داییم بود البته لوس ترین و بیشعورترینشون بود حلما یه سال از من بزرگتر بود حسام پسر بزرگشون بود که سه سال از من بزرگتر بود داییم اصفهان زندگی میکرد، منو برده بود پیش خودش که بزرگم کنه راننده تاکسی بود، البته تاکسی مال خودش نبود یه زن مزخرف و حال به

دانلود رمان دلبر کوچک وحشی از ناشناس

برادر نازگل مردی رو میکشه حالا پدر مقتول به یه شرط اجازه ی عفوش رو میده ازدواج نازگل با اون یکی پسرش _یعنی برادر مقتول_که متاهله و بچه دار نمیشه حالا نازگل پونزده ساله است و زندگی توی خونه ای که همه ازش متنفرن!… رمان پیشنهادی: دانلود رمان گره های روشن

دانلود رمان سرنوشت تلخ  از سیده محیا باقرنژاد

سرنوشت تلخ دوتا خواهر هستن به اسم رها و آوا که آوا عاشق پسر عموش آرمان میشه اما عشقش میره خواستگاری خواهرش رها.. رها بدون هیچ حسی جواب مثبت می ده اما بعد ها عاشق استادش یعنی شریک باباش می شه. سعی می کنه از آرمان جدا بشه اما ارمان تحدیدش می کنه اگه ازم جداشی بلایی سر آوا میارم. خلاصه اتفاقات زیادی میفته که باعث دردسر می شه… رمان پیشنهادی: دانلود رمان شیرینی یک تلخی  

دانلود رمان روزهای غمگین عشق  از مژگان مظفری 

ای روزهای دلتنگ ! ای روز های دلگیر ! ای روز های سرد پاییزی ! ای روز های برگ ریزان ! ای روز های اشک و آه ! ای روز های تلخ انتظار ! ای روز های غمگین عشق ! بروید از پس پرده زندگی ! تا روشنی عشق برآید اول رمان تبسم در میان انبوه لباسهایش سردرگم مانده بود همه را از توی کمد بیرون آورده،و روی تخت خوابش ولو کرده بود هر بار یکی را بلند می کرد و جلو آینه،مقابل صورت خود می گرفت،و بعد به تصویر خود در آن می گفت:نه،این به درد امشب نمی خورد او هر گاه که به مهمانی می رفت دچار این مشکل می شد که چه لباسی را برای پوشیدن انتخاب کند با آمدن مادرش به اتاق از آینه فاصله گرفت و نگاهش را به او دوخت مادرش به موهای خیس او خیره شد و گفت:»چرا موهایت را خشک نکردی؟ببین چه آبی از آن می چکد !« چشم ،مامان همین االن خشک می کنم دو سه دقیقه بیشتر که وقت نمی برد گفتی و من هم باور کردم این خرمن مو با دو سه دقیقه خشک می شود؟ چرا که نه سشوار را روی حرارت زیاد می گذارم طبق معمول گیر کردی که چه بپوشی درست است ؟ آره خسته شدم واقعا نمی دانم کدام لباس برای امشب مناسب است اگر شما در انتخاب کمکم کنید ممنون می شوم با این وسواسی که تو به خرج می دهی نه تنها من ، بلکه هیچ ## نمی تواند در این مورد به تو کمک کند بهتر است سرعت عمل به خرج بدهی و گرنه مجبور می شوم زودتر از تو بروم مامان …

دانلود رمان عقاید یک دلقک  هاینریش بل 

: شنیر که به نظر خود از بیماری افسردگی، سردرد، تنبلی و تک‌ همسری رنج می‌برد تنها قادر است در کنار یک نفر آرامش یابد و نه هیچ‌کس یا بهتر بگویم، هیچ زن دیگری. «ماری»؛ دختری است کاتولیک و بسیار مذهبی که علی‌رغم احساس گناه، شش سال با «هانس» زندگی می‌کند بدون این‌ که با او ازدواج نماید…

دانلود رمان عشق اشتباه  از آمنه احمدی 

 دختری که برای ادامه تحصیل به تهران میره روز اول با پسری به اسم امیر آشنا میشه که از طرف خاهرش اومده که بیتارو عاشق خودش کنه بیتا به امیر دل میبنده شب عروسی خاهرش عشقش با خاهرش می بینه و به فکر انتقام میوفته… اول رمان بعداز خداحافظی با خانواده هام اون چمدون هارو تحویل باربری دادیم… سوار هواپیماه شدیم انقدر خوابم می اومد به فرشته گفتم: -من می خوابم رسیدیم بیدارم کن فرشته با لحن بامزه گفت: چشم غره رفتم، چشمام رو هم گذاشتم که خوابم برد تو خواب شیرین بودم که یکی نیشگون از بازوم گرفت؛ با عصبانیت چشم هام باز کردم که فرشته گفت: – پاشو رسیدم اگه داخل هواپیماه نبودیم دخل شو می آوردم خخخ. زود بلند شدم باهم رفتیم بیرون اخ جون من همیشه دوست داشتم بیام تهران اخه ما رشت زندگی میکنیم بابا نمی ذاشت بیام تهران االنم که دانشگاه قبول شدم این قدر اصرارش کردم که بالخره قبول کرد با داد فرشته به خودم اومدم: -کجایی بیتا!؟ اخم کردم با اخم گفتم: مها چته نکبت ترسیدم ،چرا داد می زنی نکبت خودتی، دوساعته دارم صدات می کن -خب چیه کار داشتی گوای بابا کجای تو دختر -همین جام، خخخ خوب بگوای بابا کجای تو دختر! فرشته چشم غره رفت گفت: از فرودگاههیچی بریم خونه. تاکسی گرفتیم رفتیم خونه که بابا عمو )بابای فرشته(برامون گرفتن چمدون هارو با زحمتی زیاد بردیم داخل خونه با دیدن خونه دهنم باز موند فرشته هم همینطور انقد خونمون قشنگ بود که نگو انقد قشنگ بود، که یه ساعت داشتم بهش نگاه می کردم ،دیوارا با کاغذ..

دانلود رمان تقاص اشتباه تو  از مریم محمودی

تقاص اشتباه تو مانیا آریان که به تازگی مادرشو از دست داده,چند ماه بعد از فوت مادرش اتفاقی براش میوفته که مانیا و نامزدش درآستانه‌ی جدایی ازهم قرار می‌گیرن. اول رمان تقاص اشتباه تو اونقدر گریه کرده بودم که نایی برام نمونده بود دستمو بردم سمت قلبم خدامن بدونه مامانم ميميرم,منم باهاش ببر نميخواااام من این زندگيه کوفتيو بدون مامانم نميخوام دوباره زخمای دلم سرباز کرده بودن یك لحظهام آرومو قرار نداشتم باورم نميشه چهل روز گذشت, چهل روزه که ندارمش,خيلی سخت بود برای منی که تنها حاميم مامانم بود از ته دلم ضبحه زدم,تا شاید یكم,فقط یكم از سوزش دلآزردم کم بشه . _مامان,مامانه خوشگلممم,برگرد من به تو احتياج دارم,چجور دلت اومد منو تنها بزاری ,چطور دلت اومد دخترتو تنها بزاری,توام ازم خسته شده بودی؟!!!! همينطور که گریه میکردم با دست به صورتم چنگ میزدم هيچی برام مهم نبود,حس ميكردم یه وزنه ی ده کيلویيو گذاشتن رو قلبمو نمیتونم نفس بكشم منبدون مامانم هيچم.. . سوگل تمومه سعيشو میکرد دستامو بگيره و نزاره به خودم آسيبی برسونم ولی من دیونه شده بودم,بعد چهل روز نتونستم مرگشو هضم کنم چطور توقع دارن آروم باشم سوگل:مانيا قربونت برم,با خودت این کارو نكن خواهری,داری از بين میبری خودتو همونطور که هقهق ميكردم داد زدم _به درک بزار بميرم,جونِ من چه ارزشی داره وقتی که مامانم نيست سوگل که فهميد حریفم نميشه,دستامو ول کردو با قدمای بلند از خونه رفت بيرون تو این چهل روز انگار داشتم تو جهنمی که خدا برام ترتيبشو داده بود دستو پا ميزدم دستم به هيچجایی بند نبود کاش من گرفتار این سرطان لعنتی شده بودم دورتادوره خونهرو نگاهی انداختم اشكام بی…

دانلود داستان کوتاه در انتظار تو از فاطمه باقری

خلاصه داستان کوتاه در انتظار تو  پنج سال از اون صبح میگذره همه چی اینقدر پیچیده شده بود که باور کردنش برام حتی از مرگ سخت تر بود.. ادنان پیشنهادم رو قبول کرد و چهار روز بعد ایران اومد اما درست همون روز شوهر عمه سراسیمه به خونه اومدو گفت کیسان تنها یک نامه گذاشته و توی اون نامه گفته بود که از ایران رفته و نگفته کجا و فعلا قصد برگشت نداره.. این داستان جلد دوم فرناز میباشد رمان پیشنهادی: دانلود داستان فرناز    

دانلود رمان قمار عاشقی  از بانوی دل

قمار عاشقی آوا زندگانی دختری آرام که هیجاناتش را درون کتاب هایش خلاصه کرده و دانشجوی پزشکی ‌ست شبی که در بیمارستان مشغول شیفت دادن استم توجه‌ی گفت و گوی مشکوکی می‌شود که چند نفر قصد دارند شخصی به نام 《کیان شهران》 را به قتل برسانند. آوا با نجات جان کیان خود را وارد ماجرایی می‌کند که هیچ گاه انتظارش را نداشته و… رمان پیشنهادی:دانلود رمان هستی و نیستی شمیم رحمانی  

دانلود رمان قهوه تلخ  از زهرا سلیمانی

قهوه تلخ زندگی من مانند قهوه تلخ،تلخ بود اما شیرینی عشق آن را شیرین تر از هر شیرینی کرد عشقی که خود تلخ بود و بعد ها شیرین شد… رمان پیشنهادی: دانلود رمان دگر شقایق نیست زندگی نکن   برای خواندن این  رمان به تلگرام آوای خیس بپیوندید..

دانلود رمان انتقام سیاه جلد سوم (من سرگردانم)  از zohre_s_p

انتقام سیاه پایان نامه ی رمانهای نفرین،من…سرگردانم وحلقه ی مرگ. پسری سرتاسرانتقام به کمک جانشین ملکه ی زمین ودختر گرگینه دست به انتقام میزنه. برای نابودی اشرار هر تلاشی میکنه.به امید روزی که زمین از وجود تمام اشرارپاک بشه …. رمان پیشنهادی: دانلود رمان حلقه مرگ

دانلود رمان بر تیغه بام  از رویا سیناپور

بر تیغه بام به دستور محمد خان فرمانده کل نگهبانان سلطنتی یک یهودی را به جرم پرداخت نکردن مالیات قرار بود در میدان شهر اصفهان آتش بزنند گلاب و خاتون و خواهر نانتنی گلاب نبات برای دیدن این مراسم به میدان شهر می روند بهمنیار که خاتون عاشق او بود و برادر خاتون جهانگیر که گلاب او را میخواست نیز آن روز آنجا بودند . یک دفعه میدان شلوغ شد و بهمنیار شروع به جنگیدن کرد و مجرم را فراری داد جهانگیر هم که از نگهبانان سلطنتی بود به دستور شاه دنبال او رفت بهمنیار فرار کرد و شاه حکم داد زنده یا مرده بهمنیار را باید به نزدش ببرند . چند شب بعد پدر گلاب گفت ۵ شنبه برای نبات خواستگار می آید و از طرفی زعفران باجی هم خبر داد جهانگیر ۵ شنبه شب برای خواستگاری دختر کوچک یعنی گلاب می آید اما ۵ شنبه وقتی جهانگیر آمد معلوم شد اشتباهی رخ داده و او برای خواستگاری نبات امده اول رمان بر تیغه بام عطر نانی که دست مادر بود نگاهم را متوجه او ساخت.خسته و کوفته از کار نیمه روزی بر میگشت،روی دست هایش ترک بسته بود.دوباره خنده از لبم جمع شد.دویدم به طرفش و نان را از دستهای یخ زده اش گرفتم.خم شد و با نوازش مادرانه سرم را بوسید. چادرش بوی عرق خستگی می داد.دستم را به دستش دادم و به خانه پناه بردم. صدای اذان که بلند شد،مهدی به اتاقم آمد.داشتم نان ها را در سفره می گذاشتم. مادر داخل سماور نفت ریخت و فیتیله اش را بالاتر کشید تا جوش بیاید.بعد قابلمه ی غذایی را که…

دانلود رمان دست های تو تصمیمم بود  از نسرین

دست های تو تصمیمم بود نگار زنی تنها با زندگی پر از فراز و نشیب در جدال با بیماری مادرش پا به بیمارستانی می‌گذارد که مردی قدرتمند در آن حکمرانی می‌کند مردی که بعدها بهترین و بدترین اتفاقاتِ زندگی‌ِ نگار را رقم خواهد زد داستانی که ارزش خواندن دارد با پایانی خوش اما متفاوت!.. رمان پیشنهادی: دانلود رمان استاد جذاب من آروشا دانلود رمان حاملگی اجباری دانلود رمان خدمتکار هات من دانلود رمان سالوس مرضیه یگانه دانلود رمان خط و نشان مسیحه زادخو دانلود رمان محاق دانلود رمان استاد جذاب من دانلود رمان عرق سگی  

دانلود رمان کسی می آید  از مریم ریاحی 

کسی می آید داستان دخترجوانی است به نام خورشید خورشید در یک خانواده گرم و صمیمی زندگی میکردتو یک محله خوب و معتقد خورشید عاشق دوست برادرش حسام بود حسام جوانی بسیار آقا، نجیب، مومن بود که همه بهش اعتقاد داشتند و پشت سرش قسم میخوردند خورشید از برخوردهای حسام متوجه شده بود که بهش علاقه مند استولی هیچ وقت مستقیم بهش اظهار علاقه نکرده بود اول رمان کسی می آید روزی که همیشه ازش میترسیدم رسید روز جدایی!! روز فراق!! روزی که باید از جایی که توش رشدونمویافته بودم میرفتم عزیزو به آغوش کشیدم باتمام وجود عطرتنش رو بلعیدم و بو کشیدم و بخودم فشردمش چقدربرام عزیز بود این پیرزن دوست داشتنی این بار اول بود که میخواستم دور بشم ازش واین دوری چقدر برام دردناک بود توی فکرمم نمیگنجیدکه بخوام ازش دور بشممم چه برسممه که فکرکنم به این دوری که حس ام میگفت مدت طوالنی خواهد بود زینت جون از عزیزجدام کردودسممتم رو به دسممت امیرمهدی که حاالمحرمم بود داد بااینکه همسرم و محرمم بودهنوزازش شرم داشتم نگاه از نگاه گرم و پرمحبتش گرفتم و سر به زیرانداختم ،خوا ستم د ستم رو از دسمم تای مردو نه وبزرگش که دسمم تای کوچ یک و ظریف ام رو میفشممرد سخاوتمندانه بیرون بکشم که ابرو توهم کشید ودستم رو فشردو بسته خودش کشیدتم کنارگوشم زمزمه کرد -دیگ نبینم ازمن نگاه بگیری خانمی دروغ چرا! گرم شدم من که تشممنه محبت بودم گرم شممدم گونه هام رنگ گرفت از محبت نهفته توی کلماتی که برام بوی عشق میداد بوی زندگی بوی مردی رو میداد که قراربود شود همه ی کس ام همه ی زندگی

دانلود رمان در حوالی بهمن ماه  از آیلار سبحانی

این رمان روایت زندگی دختری به اسم پگاست که همراه با شوهرش و دوتا دختر بچه اش زندگی میکنن و منتظر دوقلوهایی هستن که تو راه دارن.اما سرد شدن رفتار روز به روز همسر پگاه،مرتضی و بعد بی توجه ایی های اون،باعث ایجاد شک و دودلی پگاه در مورد خیانت همسرش میشه که با پسر عموش آکو آشنا میشه که… اول رمان با عصبانیت سرش داد زدم :محیا، موهای مهیاس رو ول کن! با گریه و هق هق نگام کرد:نه، مامان اون اسباب بازی من رو برداشته. چنگی به موهام زدم و کلافه از جنجال هر روزه اشون به سمتش رفتم و دستش رو گرفتم. – دختر قشنگم، ببین خواهرت داره گریه میکنه، ول کن موهاش رو من ازش میگیرم. با شک نگاهم کرد و از گریه سکسه اش گرفته بود؛ آخر سر موهای مهیاس رو ول کرد. نفس عمیقی کشیدم و مهیاس را که زار میزد و از درد سرش گله میکرد رو، توی بغلم گرفتم و سرش رو مالش دادم.با اخم به محیا نگاه کردم. – خیلی دختر بدی شدی محیا! برو تو اتاقت تا تکلیفت رو روشن کنم. با بغض ناله و غرغر درحالی که پا میکوبید به سمت اتاق رفت و در همون حالت گفت: – به بابا میگم چه بلایی سرم آوردی پکاه خانم. از لفظ قلم حرف زدنش خندم گرفت، ولی قورتش دادم و چپ چپی نگاهش کردم! -خانوم خانوما پکاه نه، پگاه، دوم بلبل زبونی نکن که باباتم از دستت شاکی شده. یهو نشست روی زمین بلند تر از قبل زیر گریه زد. – شما منو دوست…..

دانلود رمان غرور یخی  از محمد جواد اسدی

غرور یخی ملیکا دختر شروشیطونی است که ۷ ماهه با امیر علی برزگر ازدواج کرده و عاشقانه همو دوست دارند و حتی یک لحظه هم بدون هم از هم دور نمیمونند . در یک روز زمستونی ملیکا به دنبال پریسا دوستش که منشی مطب یه دکتر مامایی می ره و در آنجا اتفاقاتی میافته که باعث میشه سرنوشت بی رحم سرنوشت این دو و اطرافیان ملیکا رو عوض میکن… رمان پیشنهادی: دانلود رمان آخرین میعاد محمد جواد اسدی  

دانلود رمان نگاه یاس  از هیلدا منفرد 

سرنوشت دختری زیبا با چشمانی خاص.. که بر سر سه راهیه عشق قرار میگیرد .. عشق و عشق و عشق و هوس و عشق و نفرت این دختر کدامین راه را باید بپذیرد؟؟؟؟ دختری جوان که اسیر عشق سه مرد میشود این داستان حیقیت است .. اول رمان صدای ناھنجار ساعت گوشیم منو از خواب نازم بیرون کشید.. اه چھ زود صب میشھ پتو رو از روسرم غل دادم گوشیمو برداشتم ساعتش خاموش کردم.. ۷تا پی ام!!! (چشمام گرد شد) بازشون کردم اه خدای من این شماره ھمون پسره ھست کھ دیروز اذیتش کردن بچھا ..چقدم اراجیف نوشتھ..ھمشو دیلیت کردم..پاشدم رفتم دستشویی یھ خمیازه جانانھ کشیدم .تو دلم حسابی فحش مدرسھ دادم مامان یاس یاسی پاشو دیرت دیرت میشھا لباس تنم کنم چشم میام از فرم لباس مدرسم خوشم میامد یھ تیپ سرتاپا سورمیھ سیر ..پوشیدم و کیفم و برداشتم رفتم پایین مامانم داشت چای میریخت باباھم مشغول خوردن صبحانھ بود ..یاسینم داشت با گوشیش ور میرفت بابا باحالت تخس:اون لامصب و بزار کنار بخور اول صبم ول کن نیسی یاسین بی توجھ:چشم ! بابا نگاھم کردچمشاش برق زد:روماھت نازی نازیھ باباسلام صب بخییییر بابایی ول این یاسین کن بزار تو حال خودش باشھ یاسین باابروھای تو رفتھ نگام کرد:جسد.. زبونمو دراوردم :خودتی صبحانھ خوردم و رفتم بیرون..عاشق مسیر پیش دانشگاھیم بودم خلوت بود و اروم اخ حالی میده واسھ قدم زدن نزدیک بھ خونمون بود براھمین پیاده میرفتم سکوت صبحگاھیشو دوست داشتم چشمم بھ سروای کنار خیابون بود یاد سیزده بدر پارسال افتادم رفتیم باغ دایی اردلانورودیش پراز سروای قلم کشیده بود عاشقانھ بود باغش..اخ دلم برای دایی تنگ… شد…یھو یھ چیزی مثل ..

دانلود رمان چه خوب چه بد  از هستی آریان 

رفتارهایی بی قانون ، بی حد و مرز… رفتارهایی گاه ترسناک و گاه عجیب و غریب که کسی دلیلشان را نمیداند… مردی که انگار با شک زاده شده است و دختری که عشق وادارش میکند به دوست داشتنِ دیوانگی های عشق دیوانه اش و کسی چه میداند این دیوانگی دو عاشق قصه را به کجا میبرد؟! اول رمان برای هزارمین بار توی دلم استخاره کردم و اینبار دستمو روی دستگیره ی در گذاشتم ؛ سرماش تنمو لرزوند و بهم نهیب زد ، اگه تا نیم ساعت دیگه خونه نمیبودم مامان میخواست تا صبح بازخواستم کنه ، تا همینجاشو هم بیش از حد بیرون مونده بودم… نفس عمیقی کشیدم ، رومو از در گرفتم و به مطب خالی از آدم پیش روم چشم دوختم ، حتی منشی هم رفته بود ، چقدر منتظر مونده بودم! به ساعت مچی که کامران روز تولدم برام کادو گرفته بود نگاهی انداختم ، پس چرا هرچی نگاهش میکردم نمیفهمیدم که ساعت چنده؟!شاید چون با دیدن ساعتش روی دستم یادش افتاده بودم و احساس گناه میکردم ، اما من که گناهی نداشتم… اگه میفهمید من این وقت شب اینجام حتما خیلی عصبانی میشد ؛ حتی نمیخواستم به اون روی عصبانیش فکر کنم! لبمو زیر دندونم کشیدم و سمت در برگشتم ، باید انجامش میدادم… چشمامو روی ترس و استرسم بستم و تقه ای به در زدم… بعد از چند ثانیه صدای تعجب زده ی آرمان توی گوشم پیچید و استرسمو بیشتر کرد… آرمان_بله؟! درو باز کردم ، زیر لب سالمی سر دادم و مثل همیشه سر به زیر و

دانلود رمان غروب عشق  از فرانک زنگنه 

غروب عشق عسل وسینا زوجی که عاشقانه همو میخواستن وبالاخره باهم ازدواج میکنن اما طی مدت کمی بعدازشروع زندگیشون مشکلاتی پیش میاد وباعث اتفاقات تلخ وشیرین بینشون میشه اول رمان غروب عشق صدای مامان داشت رومغزم رژه میرفت؛ اَه پاشو دیگه دختر تا کی میخوای بخوابی؟؟؟ مامان جون خودت ولم کن برو بذار بخوابم باعصبانیت پتوی رومو کنار زد؛ پاشودخترم پاشو مایه ی عذاب من هرروز باید فقط۱ساعت باتو کلنجار برم دِ پاشو دیگه اصال مگه ساعت چنده؟؟؟ نه ونیم حاال پامیشی؟؟؟ وای رادارام به کار افتاد امروز ساعت ۸بااستاد رفیعی کالس داشتم حاال باید چیکار میکردم ایندفعه دیگه حذفم میکنه سریع از جام پاشدم آخه االن باید منو بیدار کنید؟؟؟ نه توروخدا بدهکارم شدم از ساعت هفت ونیم دارم صدات میکنم جواب ندادی گفتم پس کالس نداری االنم بیدارت کردم بری لباس بگیری واسه شب هرچی باشه امشب بهترین شب زندگیته.. باز شروع شد شما که از خداته من باسینا ازدواج کنم.. وقتی میدونم تو عاشقشی چرا از خدام نباشه گونشو بوسیدم الهی قربون مامان خودم بشم.. حاالبرو دست وصورتتو بشور بیا صبحونه بخور مامان باز کالس رفیعی جاموندم بااین زبونی که تو داری باز برمیگردی سرکالس… راه افتادم سمت دستشویی وبعد ازشستن دست وصورتم بیرون اومدم ۳۲سالم هست ودانشجوی ارشد روانشناسی یه داداش بزرگتر از خودم دارم آرین که۲۳ سالشه وهمیشه وهمه جا پشتیبانم بوده وهست سینا پسر یکی از دوستان خانوادگی ماست۳۸ساله ومهندس عمران پدرش عمو مهرداد از دوستان قدیمی باباست از وقتی که خودمو میشناختم باهاشون رفت وآمد داشتیم سینا یه برادر کوچکتر از خودش به اسم سپهر داشت که ۳۲ساله بود ۱۱سالم که بود حسم نسبت به سینا…

دانلود رمان عشق در برزخ  از Y*A*L*D*A & A*Y*L*A*R

تا امروز میخواستم در ستایش عشق بنویسم مفهومی قریب که در بستر اساطیر و سپیدی و ٬ افسانه ها جاریست و اینک ما میراث دار آنیم اما گویا در این وادی سبزینگی عشق همگی ممنوعست ستایش از عشق برایم دیگر مفهومی جدا از پوسته خشکیده بر سیاهی گرم ٬ عادات گذشتگان دارد عشق معاصر در رقصیدن با مرگ زیر جامه سبز سفالت خیابانهاست اکنون میخواهم در ستایش عشق نسلی بنویسم که زاده پاییز است اما به جستجوی خونین بهاری سبز به پا خواسته است ما زادگان مهریم زنده به عشقی… رمان پیشنهادی: دانلود رمان شعری برای نارینه

دانلود رمان بغض هایت را بشکن  از مهزاد

بغض هایت را بشکن درباره دختری بنام آوا که به اجبار خانواده ازدواج می‌کنه و شوهرش غیابی طلاقش میده ولی بازهم به دست سرنوشت و پدرش مجبور به ازدواج دوباره میشه …. رمان پیشنهادی:دانلود رمان خیس مثل باران ریحانه محمود   

دانلود رمان همجنس از آتش  از Melani

از آتش اراه دختری یتیم است که با مادر بزرگ خود زندگی میکرد اما باغبان داستان گل(مادر بزرگه)رو میچینه این به طور کامل یتیم میشه….یه دوست داره که مامان بابای دوستش اینو جم میکنن پول دانشگاهش رو میدن چون احساس بدی نداشته باشه یواشکی به حسابش پول میریزن که خرج خورد و خوراک داشته باشه… بلههه این اراه غافل از این که دست سرنوشت باهاش چه کرده ادم نیست…ار نسل انسان نیست و اینو وقتی میفهمه که…. رمان پیشنهادی: دانلود رمان بدون آدم بدون حوا  

دانلود رمان آدم میشوم اگر حوایم تو باشی  از نازنین رجبی

این رمان در مورد دختری به اسم حوا است که در نوجوانی مورد آزارو اذیت عشقش قرار میگیره و به شدت از این واقعه ضربه میخوره و سعی میکنه دوباره زندگیشو از سر شروع کنه که با ورود آزاد آدین زندگیش دستخوش دچار تغییرات زیادی میشه… اول رمان حولم رو دور کمرم بستم و در حالی ک یکی از شعرای “حسین تهی” رو زمزمه میکردم از در حموم اومدم بیرون،جلوی اینه قدی اتاقم ایستادم،حوله کوچیکم رو که مخصوص موهام بود برداشتم و شروع کردم به خشک کردن موهام تو همین لحظه گوشیم زنگ خورد.از روی تخت برداشتم اسم”خوشگلم” رو گوشی خودنمایی میکرد، یکم به مغزم فشار اوردم تا بفهمم کیه اما چیزی ب ذهنم نرسید،بی خیال دکمه انسر رو لمس کردم: جونم خوشگلم؟ صدای پرعشوه و حال بهم زن یه دختر طنین انداخت پشت گوشی: سالم عشق من. دستی توی موهام کشیدمو در حالی ک از توی اینه واسه خودم فیگور میگرفتم گفتم: خوبی خانومی؟ درحالی که سعی میکرد نهایت لوندی و عشوه تو صداش باشه گفت: مگه میشه صبا صدای عشقشو بشنوه و بد باشه؟ اها پس این صباس،تازه فهمیدم کدومشونه!نفس عمیقی کشیدمو گفتم: االن بیکاری خانومی؟ صدای ذوق زدش بلند شد: اره عزیزم بیام پیشت؟ سری از روی تاسف واسش تکون دادم،هرچند که متوجه نمیشد با بی حوصلگی گفتم: عزیزم تا دوساعت دیگه سر خیابون ولیعصر منتظرتم تا باهم بریم بیرون،فعال. بعد بدون اینکه بهش فرصت حرف زدن بدم گوشی رو قطع کردمو پرتش کردم رو تخت،حوله دور کمرم رو باز کردمو رفتم سمت کمدم،لباس

دانلود رمان نفس به نفس  از هستی_صدقی_پویا با لینک مستقی

درمورد دختریه ک بخاطر ی سری اتفاقات خانوادش چندسال پیش با برادرش میفرستنش خارج ازکشور ک بعد از چند سال ب ایران برمیگرده و با موافقت برادرش با دوست داداشش دوست میشه حالا روشاو برادرش غافل از اینن ک این دوستی برای چی بوده و بعدش چ اتفاقاتی میفته میشه گفت ی عشقیه ک بعدازچندین سال هنوز پا برجاست ولی ب خاطر ی سری اتفاقات از هم دور میشن و ترس از دست دادن همو دارن اما عشقشون بدون هیچ خیانتی پیش میره اما با هیجانات بسیار… رمان پیشنهادی: دانلود رمان دل های لژیونر   

دانلود رمان شوکران عشق  از پروانه طاهری

داستان درباره ی پسری به اسم رضاهستش که علاقه زیادی به ادامه تحصیل داشت ولی پدرش این اجازه رو بهش نداد و به اجبار پدر ومادرش تن به ازدواج با دختر عموش می ده ولی هردو به هم علاقه زیادی نداشته اند و همین باعث میشه که رضا در دوران پیری عاشق بشه و اونم عاشق یه دختر خیلی جوون..

دانلود رمان عروس زیبای من  از آیسا سادات حسینی

عروس زیبای من این داستان در مورد دختری زیبا و باهوش به اسم تیارا است که در دوران نوجوانی به آیهان معلم کلاس های کنکورش دل می بازد روزگار می گذرد تا این احساس دو طرفه میشود و قصد ازدواج دارند اما همه چی با دخالت فرید پسر یکی از دوستان پدر تیارا به هم میخورد و باید دید سرنوشت این سه نفر در آخر چگونه رقم میخورد.. اول رمان عروس زیبای من از مزون بیرون اومدیم بالاخره بعده یه ماه لباس عروسم و انتخاب کرده بودم به اجبار رو به فرید کردم و گفتم: فرید قشنگ بود؟دوسش داشتی؟ بوسه ی پر از عشق فرید رو گونم نشست آره خانومم مگه میشه شما چیزی انتخاب کنی و بد باشه؟اتفاقا خیلیم خوشگل بود درست مثل خودت ھیکلت و کشیده تر و رو فرم تر نشون میداد لبخندي به اجبار روش زدم و باھاش ھم قدم شدم. سوار ماشین فرید که شدیم سریع کفشامو در آوردم و کمی صندلی رو خوابوندم قرار بود عقد و عروسیمون تو یهروز باشھ برای ھمین انجام کارامون فشرده شده بود و صبح تا شب درگیر خرید و کارای عقد و عروسی بودیم.فرید ماشین و روشن کرد و لبخند بھ لب گفت: ای جان خانومم خسته شده یھ ھفتھ بیشتر نمونده رفتیم خونه خودمون کلا استراحت كن. چشماي غمگینم و رو ھم گذاشتم و سرم و به سمت پنجره چرخوندم. ھنوزم نمي تونستم باور كنم به این زودي دارم عروس مي شم. نیم ساعت بعد ماشین فرید كنار درخونه بابا نگھ داشت. با فرید از ماشین پیاده شدیم و رفتیم داخل مامان مثل ھمیشھ با ظاھری آراسته….    

دانلود رمان ملودی ماه  از آنیذ 8080

ملودی ماه با مهارت پراید مشکی ام را در پارکینگ اموزشگاه موسیقی رزا پارک کردم و با طمانینه و خون سردی عجیبی که همیشه همراهم بود از ان پیاده شدم .پس از بستن در و زدن دزدگیر ماشین کوله جینم را بر روی شانه جابجا کرده و وارد اموزشگاه شدم احوال پرسی سطحی با چند تن از اساتید اموزشگاه .. اول رمان ملودی ماه با خون سردی یک پایم را بر روی پای دیگرم انداختم و بی تفاوت گفتم: اوهوم ولی این ساعت قراریه که اون با من گذاشته نه من درضمن اون ساعت رو گفت ولی من قبول نکردم پس میتونه منتظر بمونه تا ساعت مد نظر خودم برسه پس از زدن این حرف از انجا که خیلی خوب با خصلت هایش اشنا بودم دستانم را با ارامش بر روی گوش هایم گذاشتم و پس از ان صدای جیغ رزا بلند شد: ملـــــــــــــــــــــــــــودی . دستانم را با حرص از روی گوش هایم پایین اورد و در حالیکه خود را بر روی مبل در کنارم دختر مگه خل شدی؟ یکی از بهترین خواننده های ایران ازت خواسته کاره پیانوی اهنگشو انجام بدی اون وقت توی دیوونه اومدی وره دل من نشستی که چی بشه؟ اخر با این خل بازیات منو روانی میکنی فکر کردی پیانیست برای متین محقی کمه؟ با ارامش به چشمان قهوه ای اش خیره شدم و درحالیکه ارامش چشمانم به صدایم نیز سرایت کرده بود گفتم: پیشنهاد کار برای منم کم نیست او با حرص شانه اش را به مبل کوبید و درحالیکه دست به سینه میشد و به روبرویش خیره بود گفت: انقدر بشین با من کل کل کن تا اون پسره از پیشنهادش…

دانلود رمان ته قصه ی ما  از کیمیا ذبیحی با 

چه حسی بهت دست میده اگه یه روز از خواب بیدار شی و هیچ چیز و هیچکس دور و برت رو نشناسی ؟ باید حال عجیبی باشه نه ؟ یکی ادعا کنه پدرته یکی بگه مادرته ! اون روز به سر شه و بخوابی فردا که بیدار میشی بازهم کسی رو نشناسی ! حس و حال دیوونه کننده ایه ! میخوام از دختری بگم که دقیقا همین حال رو داره میگن اون دیوونه ست اما من اسمش رو گذاشتم شیفته ! کسی میتونه سر از گذشته ی مبهمش دربیاره ؟ یا کسی هم کمکش میکنه ؟ رمان پیشنهادی: دانلود رمان آرام جانم  

دانلود رمان صفورا  از خانومی 

قصه زندگی زنی ست از جنس شیشه و احساس یک فرشته زمینی که بالهایش در مسیر ناملایمات زندگی شکسته است او که در ابتدا دل در گرو عشق منصور دارد برای خودقصری شیرین میسازد از ارزوهای کوچک و بزرگ اما با ورود سایه هایی شوم از کلاغهای سیاه علی اباد به یکباره کاخ سپید رویاهایش به ویرانه ای تبدیل می شود اول رمان بعد قطع تلفن ،سها یاد شهر خودشان افتاد سها اهل یکی از شهرستان ها استان آذربایجان شرقی بود در شهر خودشان هیچ دختری حق نداشت شب بیرون برود و بیشتر وقت ها نماد خراب بودن را میداد چه قدر دلش برای آن شهر تنگ شده بود شاید خیلی محدودیت ها داشت اما همان محدودیت ها بود که سها را پاک به بار آورده بود سها شاید دلش سنگ بود اما خراب نبود هنوز هم پایبند محدودیت های شهرشان بود این شش ماهی که به تهران آمده بود ، شبی نشده بود که بیشتر از ساعت هشت بیرون مانده باشد همه ی پسر هایی هم که میشناخت ، همکالسی اش بودند او فقط احساسش را کشته بود ولی هنوز باور هایش ، محدودیت هایش و خیلی چیزها را به یاد داشت با به یاد آوردن شهرشان ، دلش نیز هوای مادرش را کرد گوشی را برداشت و به او زنگ زد نیم ساعت گرم گفت وگو با مادرش بود که سایه در را باز کرد و به خانه آمد سالم سها سرش را نشانه ی سالم تکان داد و با مادرش خدافظی کرد سالم خوش اومدی مرسی شام چی داریم ؟ قیمه تا لباست رو عوض کنی ، سفره رو میندازم

دانلود رمان در انتظار شهرزاد  از رویا سیناپور

در انتظار شهرزاد داستان درباره ی پسری است به اسم قاسم که با برادر و مادرش زندگی میکند. مادرش در نزد یک دکتر کار میکند. دکتر صاحب یه دختر به اسم شهرزاد است که قاسم را از کودکی مسخره میکند، تا اینکه با بزرگتر شدن قاسم نظر شهرزاد نسبت به قاسم عوض شده و عاشق قاسم میشود اما در این بین اتفاقی می افتد که…… اول رمان در انتظار شهرزاد عشق درد انسان را درمان می کند.آیا عشق را باید دریافت کرد یا آن را بخشید؟ اه… ادراک افسردگی خاطرم برای اطرافیانم دشوار است. غمی بزرگ در بطن وجودم باعث شد که دست به قلم ببرم و با دل خون، راز پنهانم را روی صفحات سپید کاغذ بیاورم. در دل سیاهی شب فقط یک روزنه امید می بینم.خداوندا،با تمام گناهانی که مرتکب شده ام باز تمنای بخشش دارم.یاری ده تا فردا به آرزوی چندین ساله امبرسم. فردا،فردای من است.روز رسیدن به عشق،عشق شهرزاد. ثانیه های این شب یلدا را که طولانی ترین شب سال است،می شمارم تا سپیدهبزند.تحمل لحظه های دشوار این شب را به جان ودل می خرم،تنها در انتظارشهرزاد. خدایا…. پس کی صبح می شود؟ در پی آخرین دانه ی سیگار،عجولانه جیبهایم را جستجو می کنم و با دستی لرزان سیگار را بر لبم می نهم.صدای جرقه ی کبریت،سکوت اتاق را می شکند.زیر نور خفیف که از جرقه کبریت می تابید چشمم به عکس شهرزاد افتاد.اشک چشمان منتظرم سرازیر می شود. کبریت را خاموش می کنم.خواب با چشمانم غریبی می کرد از روی تخت بلند شده و پشت میز نشستم.دفترم را باز کردم ،فقط یک صفحه ی دیگر خالی مانده….

دانلود رمان شاپرک داغ دیده  از axei

شاپرک داغ دیده خود را نشناسم نه فقط تو که موجودی ناشناخته هستی موجودی ناشناخته حداقل برای من آری من منی که با اولین نگاهت دلم لرزید حسی به تو دارم حسی ناشناخته مانند وجودت وجودی که مرا به آتش می کشید بدون آنکه بپذیرم . بپذیرم که وجودت مرا ناآرام می کند اما حسی پایدار که همیشه با من بود . و من آن را نمی پذیرفتم زیرا از آن هراس داشتم و بازم هراسی ناشناخته برایم گنگ بود زیر آن را تجربه نکرده بودم اما و اما من حسی را که از ان هراس داشتم را درون تو یافتم آری تو و آن حس چیزی نبود جز عشق آری عشق اما من از آن هراس داشتم من از عشق هراس داشتم ولی چرخ گردون ناخدای آسمانها همه چیز را با دستان مهربانش رقم زد بدون اینکه من بدانم با جون و دل پذیرفتمش اما چه شد؟ پایان خوش دانلود رمان قلب تسخیر شده زینب رحیمی متن اول رمان شاپرک داغ دیده حسی پایدار که همیشه با من بود . و من آن را نمی پذیرفتم زیرا از آن هراس داشتم و بازم هراسی ناشناخته برایم گنگ بود .زیر آن را تجربه نکرده بودم اما و اما من حسی را که از ان هراس داشتم را درون تو یافتم آری تو و آن حس چیزی نبود جز عشق آری عشق اما من از آن هراس داشتم من از عشق هراس داشتم ولی چرخ گردون ناخدای آسمانها همه چیز را با دستان مهربانش رقم زد بدون اینکه من بدانم با جون و دل پذیرفتمش اما چه شد -همراه یکی از بیماران دکتر بود، پول عمل جراحیشون زیاد می‌شه، سراغ دکتر اومده بود بلکه تخفیف بگیره؛ ولی شما که می‌دونید متاسفانه نتونستند کاری از پیش ببرند. با ناراحتی سرش رو تکون داد.  

دانلود رمان عشق زوری  از زهرا.چ

عشق زوری راجب دختری ب اسم نفس ک مجبور ب ازودواج با ی پسر سرد و مغرور میشه و اول رمان عشق زوری صدا که نداشتم نفسمو با حرص از بيني دادم بيرون که يعني منم متاسفم اصلا کي به ماهيار گفت يه سال جهشي بخونه که با برادرش هم دانشگاهي بشه ؟ کي به من گفت دو سال جهشي بخونم ؟ کدوم خر صفتي گفت ؟ ماهيار همچنان زير لب داشت خودشو اروم ميکرد که يه جوری دوباره من و اون باهم ميمونيم داشتم با خودم و خنکي پتو و بالشتو و هوا و فضا حال ميکردم که ماکان با ارنجش زد تو پهلوم :تو چرا صدات در نمياد راستي؟ تو تاريکي که نميتونستم با لبخوني بهش ياداوری کنم من ناتوانم د ر صحبت کردن به خاطر همين يهويي و بدون فکر نيم خيز شدم و روی لباش ضرب در کشيدم که يعني من نميتونم حرف بزنم بعد هم دستمو با غيض کشيدم رو لباس خودش که بفهمه از تماس انگشتام با لباش اصلا خوشحال نيستم صدای پوزخندش بدون تصوير تو تاريکي ميومد – بعله يادم رفته بود لالي خودش مارو لال کرده حالا يه چي هم بايد دستي از جيب بذاريم تقديم اقا کنيم به نشانه اعتراض پتومو با پا پرت کردم کنار ماکان :بکش روت سرما ميخوری ماهيار :هنوز نميدوني هانا پتو نميکشه ؟ – چرا؟ مژه هاشون شل ميشه خانم ؟ متاسفم برات رتبه دويي رياضي همون بي لياقته ديگه ! ماهيار :نه خير پتو بياد روش خفه ميشه ميميره يادت رفته بيماری سمپاتيک داريم هيجاني ميشم تو خواب خفه ميشيم هانا به پتو حساسه پتو رو از حرص روی صورتم کشیدم…

دانلود رمان همه ی سهم من از دنیا جلد دوم  از دلی28

همه ی سهم من از دنیا جلد دوم ادامه‌ی جدایی امیرعلی و ترنمه. ترنمی که حامله شد درصورتی که شوهرش امیرعلی عقیم بود. حالا ترنم مطلقه‌ست و رها شده! بچه‌هاش رو بزرگ‌ می‌کنه تا اینکه شخص سومی به زندگی‌ش پا می‌گذاره و وقتی آرامش در یک قدمی زندگی‌ ترنمه اتفاقی می‌افته که تمام معادلات زندگی ترنم و اطرافیانش به هم می ریزه… رمان پیشنهادی: دانلود رمان رویای واقعی دانلود رمان شروق نیلوفر قائمی فر دانلود رمان گل صحرا دانلود رمان آواره ی عشق دانلود رمان خدمتکار هات من دانلود رمان خط و نشان مسیحه زادخو دانلود رمان عرق سگی مسیحه زادخو